شعر مذهبی

غرق پشیمانی

کاش یک شب بین دریای تو طوفانی شوم
آمدم در ساحلت غرق پشیمانی شوم

اشکهایم را درآور … یا بغل کن یا بزن
حاضرم با گریه هایم آبْ درمانی شوم

آغشته ی عصیان

از سر هم نفسی بادونفس آلوده
گشتم آغشته ی عصیان و سپس آلوده

مرغ باغ ملکوتم که به مرداب گناه
پر و بالم شده چون بال مگس آلوده

بار سنگینی ست روی شانه ام سر بی حسین
سر نمیخواهد بماند روی پیکر بی حسین

گفت بابایم حلالت باد نانم با حسین
گفت شیر من حرامت باد مادر بی حسین

جمعه های تکراری

بگو که می گذرد جمعه های تکراری
بگو چه چاره کنم از نوای تکراری؟

دوباره نغمه ی” عجل فرج” به لب دارم
دوباره زمزمه ام شد دعای تکراری

آقای من

گم کرده است راه و به سامان نمی رسد
آن دل که بر ارادت خوبان نمی رسد
دست توسلی که ندارد یقین وصل
هرگز به پای بوسی جانان نمی رسد

یا صاحب الزمان(عج)

بهاران قد علم کرده ولی رنگ قیام‌َ‌ت نیست
قبای سبز پوشیده درختی که به نام‌َت نیست

چه معنا می دهد عیدی که یارت را نمی بینی
چه دارد هفت‌سینی که در آن سروِ امامَت نیست

رئوف و رحیمی

مگیر فرصت بارانی نگاهم را
مگر که پاک کنم نامه‌ی سیاهم را

جز اعتراف ببین آه در بساطم نیست
ولی تو می‌خری آیینه‌وار آهم را

الهی لا تودّبنی

پر از اندوه هجران است اوقاتی که من دارم
چه سنگین است این بار مجازاتی که من دارم

طلای قلب من آخر بدل از آب در آمد
عوض شد عاقبت با هر گنه ، ذاتی که من دارم

خدای من

از در لطفت مرا جواب نکردی
شکر خدایا مرا خراب نکردی

از سر جهلم تو را مواخذه کردم
گرچه تو هرگز به من عتاب نکردی

الهی و ربی

حمد شایسته ی ربّی است که نامحدود است
او که هر جا که بر آن می نگری موجود است

گرچه دیر آمدم و عمر هدر شد اما
بخشش صاحب این خانه، همیشه زود است

العفو

چقدر ترک مِی و باده و ساغر بکنم
نیمه شب آمده ام تا که لبی تر بکنم

کثرت معصیتم را به رخ من نکشید
آمدم چشمه ی جان را پُرِ کوثر بکنم

چشمه‌ی فیض کبریا

چشمه‌ی فیض کبریا اشک است
لطف ربانی خدا اشک است

سینه لبریز نابسامانی‌ست
سر و سامان سینه‌ها اشک است

دکمه بازگشت به بالا