از ماجرای تو دلمان آب می شود
قلب زمینو قلب زمان آب می شود
از آتشی که روضه تو می کند به پا
همواره قلب پیر وجوان آب می شود
از ماجرای تو دلمان آب می شود
قلب زمینو قلب زمان آب می شود
از آتشی که روضه تو می کند به پا
همواره قلب پیر وجوان آب می شود
جز گل روی تو دلدار ندارم هرگز
و به غیر از تو کسی یار ندارم هر گز
تا به پایغم تو چشمه چشمم جاری است
ترسی از آتش و از نار ندارم هرگز
چشم آلوده کجا, دیدن دلدار کجا
دل سرگشته کجا و صفا رخ یار کجا
قصۀ عشق من و زلف تو دیدن دارد
نرگس مست کجا همدمی خار کجا
خیلی خیلی دلم گرفته از ندیدنت
من زنده ام فقط برای اینکه ببینمت
تو هستی امیدی برای زنده ماندنم
خدا کند زنده بمانم تا ببینمت
رفت و تماشای قفایش را به من داد
آن گریه های پشت پایش را به من داد
با گریه خاکستر شدن را یاد دادم
دیروز که پروانه جایش را به من داد
آن آخرین وداع دلم راخراب کرد
اوضاع جنگ وضع حرم راخراب کرد
یک عمردرهوای تو پرمیزدم ولی
یک تازیانه بال وپرم راخراب کرد
گریه میکردم ولی با آن وضو میساختم
داشتم با آبِ رویم آبرو میساختم
گریه ام غسل طهارت بود زیر سایه اش
فطرتم را از گناهان شست و شو میساختم
آفتابم سوز در نام و نشانم ریختند
پر خروشم از کران تا بیکرانم ریختند
مستم از پیمانه و پیمان دوران الست
جرعه ای قالوا بلی را در بیانم ریختند
بریز در دل من هر چه داری از غربت
کجاست مأمن غم های کاریت؟… این جا !
تمام عمر غمت را کشیدهام بر دوش
چرا کنون نکنم غم گساریت این جا
سر زده اقا سر زدی دوباره
چرا سراغم اومدی دوباره
غلام با تکبرم حسین جان
به درد تو نمیخورم حسین جان
شاعر که گریه کردغزل هم درست شد
چیزی شبیه خیمه وپرچم درست شد
اشکی چکید بر تن ماه از دو چشم عشق
زهرا گریست , ماهمحرم درست شد
هرکه را آسمانی اش کردند
در نگاه تو فانی اش کردند
که عطر و بوی تو داشت
غرقِ در مهربانی اش کردند