وقتی که چشم از همگان بر گرفته ام
رنگ یقین و چهره ی باور گرفته ام
سر تا به پای من همه شور و شعور شد
آن لحظه ای که در دل من جای نور شد
وقتی که چشم از همگان بر گرفته ام
رنگ یقین و چهره ی باور گرفته ام
سر تا به پای من همه شور و شعور شد
آن لحظه ای که در دل من جای نور شد
زندگی چیز دیگری شده است تا به نامت رسیده ایم حسین
عشق سوغات کربلاست اگر مزه اش را چشیده ایم حسین
هر دلی را به دلبری دادند هر سری را به سروری دادند
ماکه هر وقت گفته ایم خدا از خدایت شنیده ایم:حسین
خاطرم هست که از کودکیم تا حالا…
در دلم ریشه دوانده غم دوری شما
قطره آبم که سرازیر شدم از سر کوه
که مگر قبل بخــارم برسم بر دریــا
کرم بکن که ببینم شبیبه خواب و خیال …
برای عاشقتان در کنارتان جا ئیست
فرشید یار محمدی
شور و شوق سفر گرفته دلی,از مَنِ خود اثر نمی خواهد
دل سپرده به آسمان و ولی, سفرش بال و پر نمی خواهد
روضه خوان یک نفس بخوان امشب , روضه ی اشک و آه و ماتم را
عاشقی که شکسته بال و پرش, غیر ِ چشمان تر نمی خواهد
من حرف دارم با تو آقا حوصله داری؟؟
فکرشما هستم میان خواب و بیداری
تاکی نشینم پای تقویم فراق تو ؟؟
دیگربس است این جمعه های سرد و تکراری
این,حسین دار وندار عالم است
صبردنیا و قرار عالم است
هرکه یک شد ,او هزار عالم است
روشنی شام تار عالم است
کبوتر دل ما جمعه را مروری کرد
برای آمدنش ندبه غرق شوری کرد
خدا کند برسد جمعه ای که برگویند
ز کعبه آن گل نرگس,عجب! ظهوری کرد
آقا سلام! سوز و نوایی به ما بده
هر صبح و شام حال بکایی به ما بده
دل تنگ دیدن تو شدیم ایّها الغریب
آغوش خویش وا کن و جایی به ما بده
خدا کند به سر این انتظارها برسد
زمان مرگ خزان بهارها برسد
نشد اگر برسم من به پای بوسی تو
خدا کند که از آن سو غبارها برسد
منکه با تربت تو کام لبم باز شده
اصل این نوکریم از ازل آغاز شده
مادرم درس غلامی تو ام می آموخت
اولین پیرهن مشکی من را می دوخت
با اینکه بی وفا شده ام با وفا ببخش
این بار محض خاطر زهرا(س) مرا ببخش
خود را اسیر بند معاصی نموده ام
من توبه می کنم تو فقط بنده را ببخش