غمی چو تلخ تر از درد بر تو حادث شد
که اشکهای خدا روی گونه ات حس شد
بریده شد ز اذن تا اذن* گلو پس از این
زمین زخون علی بیمه حوادث شد
غمی چو تلخ تر از درد بر تو حادث شد
که اشکهای خدا روی گونه ات حس شد
بریده شد ز اذن تا اذن* گلو پس از این
زمین زخون علی بیمه حوادث شد
عمریست که وصف تو شنیدیم و ندیدیم
وز باغ تو یک غنچه ی ناچیز نچیدیم
شاها نظری سوی گدایان درت کن
ما دل ز گدا خانه اغیار بریدیم
چه غم اگر که نگاه تو جوابم کرد
نگاه مادرت انگار حسابم کرد
نگاه مادر تو بود و آمین رسول
خدا برای رضای تو مستجابم کرد
پیشانیِ تو غرق به خون است حسین
درد و غم من ز حد فزون است حسین
سر می شکنم به چوب محمل, گِریَم
این کار من از عشقِ فزون است حسین
روح الله گائینی
چه نذرها که نکردم برای آمدنت
بیا عزیز که جانم فدای آمدنت
ببین که در شب تاریک بی شما بودن
گرفته دست به بالا گدای آمدنت
با اینکه در حوالی چشمم ندارمت
اما هنوز کنج دلم دوست دارمت
یک روز شانه های خودت را به من بده
تا عاشقانه ثانیه ای سر گذارمت
تا کی در انتظار خودت می گذاری ام ؟!
آقا بدون لطف تو در بی قراری ام
هر روز بی تو روز عذابی برایم است
از فکر روز بی تو سپردن فراری ام
عاشق آن است که سامان نپذیرد هرگز
یعنی از دوست به جز جان نپذیرد هرگز
با کلیمان در میکده هرکس که نشست
در دلش زاده ی عمران نپذیرد هرگز
این پنج کفن سهم تو آقا نشود
فیض همه گیر در کفن جا نشود
هرچند بهشتی ست ولی هیچ کدام
پیراهن دست دوز زهرا نشود
سید علی رکن الدین
ای آشنای زینب , در خاک وخون چرایی
بگذار بینم ات سیر , هنگامه جدایی
من می روم شکسته , با دست وپای بسته
تو روی نی نشسته , ای نور کبریایی
می خواست برای ِاهل دنیا بکشد
تصویر ِخود ِخود ِخودش را بکشد
تصمیم گرفت تا خدا خود را هم
در ماهیت حسین زهرا بکشد
جواد حاجی زاده
با ذکر حسین آشنا می گردد
یک واژه به نام مبتلا میگردد
خشکیده ی ِ صحرای ِ دلمیکباره
تبدیل به دشت ِ کربلا می گردد
جواد حاجی زاده