شعر مذهبی

عشقِ تو

عشقِ تو در دو جهان غرق امیدم میکند
چشمت از دیگر-طبیبان ناامیدم میکند

کنج هیئت, زیر پرچم, وعدۂ دیدارِ ماست
مادرت می آید و غرقِ امیدم میکند

خسران زده

راهی برای رفع ِ خشم و غضب نسازد
آنکه برای عشقت خود را ادب نسازد

دنبال یارِ نابی! آنکه اگر رطب را-
خورده ست…دیگران را منع رطب نسازد

میرسد جمعه‌ای

بویِ سیبِ حرم از سمتِ سحر می‌آید
قطعِ این فاصله از دستِ تو بر می‌آید

روز و شب کارِ شما گریه شده می‌دانم
باز از دامنتان بویِ جگر می‌آید

خاک مسیر کریم

خاک مسیر کریم سرمه ی چشم گداست
هرکه دراین جاده نیست فارغ ازین ماجراست

پرچم مشکی زدیم هیئت ما شد حرم
تا همه روشن شوند روضه حسابش جداست!

ای نیزه دار

ای نیزه دار! آینه بر نیزه می بری
خواهی چگونه از وسط شهر بگذری!؟

از کوچه های ساکت و خلوت عبور کن
خوب است اندکی به اباالفضل بنگری

دست من و زنجیر

دست من و زنجیر, فکرش را نمی کردم
چه زود گشتم پیر, فکرش را نمی کردم

بالای تل بودم خودم دیدم که شد خنجر
باحنجرت درگیر, فکرش را نمی کردم

مشکل گشا

همیشه روی لبم ذکر یا اباالفضل است
چراکه حضرت مشکل گشا اباالفضل است

دو دست داده به راه خدا و پس چه عجب
اگر که معنی دست خدا اباالفضل است

در سرای اهل بیت

هر که از دل نوکریِ کویِ هیات می کند
سینه ی خود را پر از نور ولایت می کند

پادشاهی, نوکری خاندان مصطفی ست
نوکر این خانه بر تن رخت عزت می کند

بنده ای آلوده ام

بنده ای آلوده ام داری هوایم را حسین
آمدم تا بشنوی سوزِ صدایم را حسین

رد نکن دست نیازم را که بیچاره شوم
بار دیگر مستجابش کن دعایم را حسین

دلیر شیر جمل

آفتاب علی الدوام حسن
سحر مسجد‌الحرام حسن
ماه زیبای پشت بام حسن
حسنی زاده‌ای به نام حسن

حسینیه

وقتش شده که جامه ی دل را رفو کنم
فکری برای این دل بی آبرو کنم

قبل از قدم گذاشتنم در حسینیه
باید به اشک دیده دوباره وضو کنم

إن تنکرونی

شوریدگیت داده به دل اختیار را
با زلف دوست بسته قرار و مدار را

آیینه ی تمام نمای یل جمل
از این سپاه فتنه درآور دمار را

دکمه بازگشت به بالا