شعر مرثیه

رضیع الحسین (ع)

مادری بین خیمه غمگین بود
سرش از شرم رو به پایین بود

پیش چشمان بانوان حرم
دیده اش پر شد از نم و شبنم

تربتِ ارباب

باران که می گـیرد پریـشانیم انگار
با گریه داریم از تو می خوانیم انگار

یک سال نَه… صد سال نَه‌… ما پشتْ در پشت
از جـیره خوارانِ همین خـوانیم انگار

بزم عزای روضه

میخرم برجان خود درد و بلای روضه را
میکشم برصورتم دست شفای روضه را

پیش تو آخر سیاهی روسپیدم میکند
دوست دارم پرچم بزم عزای روضه را

بی سر و سامان شدیم

دچار درد دو چندان شدیم بعد از تو
چقدر بی سر و سامان شدیم بعد از تو
بیا ببین ز گریبان پاره معلوم است
چقدر زار و پریشان شدیم بعد از تو

اهل کوفه

خوب یادم میاد همین مردم
نامه دادن بیاین… ما هستیم
اهل کوفه نوشته بودن که
حتی جونم بخواین ما هستیم

سجده گاه ملائک

سجده گاه ملائک است اینجا
یاکه گردیده قبله گاه نور
در سکوت سحر به گوش دلم
صوت قرآن رسد ز کنج تنور

دست من و زنجیر

دست من و زنجیر, فکرش را نمی کردم
چه زود گشتم پیر, فکرش را نمی کردم

بالای تل بودم خودم دیدم که شد خنجر
باحنجرت درگیر, فکرش را نمی کردم

سایه‌ات

 

خدا کُنَد زِ لبت یک سلام هم باشد
وَ سایه‌ات به سرم مُستدام هم باشد

بریز گیسویِ خود را به شانه‌های نسیم
که خوشتر است که ماهم تمام هم باشد

صاحب علم

از تو سر رو نیزه و بدن زمین
نیزه ها رو تنت اومدن زمین
تا صدای گریه مون بلند میشد
ما رو از رو اسبا می زدن زمین

خیالِ کربُبلایت

بیا ببین دلِ غمگینِ بی شکیبا را
بیا و گرم کُن از چهره‌ات شبِ ما را

“من و جُدا شدن از کویِ تو خدا نکند”
که بی حرم چه کُنَم غصه‌های فردا را

سر تو پیرم کرد

پای نی دیدن حال سر تو پیرم کرد
روی نی وضعیت حنجر تو پیرم کرد
در مسیری که سرت را همه با سنگ زدند
پیری زودرس دختر تو پیرم کرد

 امیر عظیمی

شام یک محشرکبراست

شام یک محشرکبراست کجایی عباس ع

دخترفاطمه تنهاست کجایی عباس ع

به نوامیس خدا پیروجوان خندیدن

آستین معجرزنهاست کجایی عباس ع

دکمه بازگشت به بالا