شعر مصائب اسارت شام

گُـذرِ روضـه

گُـذرِ روضـه از این مرحله زجرآور بود
شـرح اوضـاعِ بـدِ قـافـله زجـرآور بود

ریسـمان بود و گـلوهای زِ گُـل نازک تر
بیش از آن هُرم تنِ سلسله زجرآور بود

بغض گلویم

بغض گلویم مسیر آه گرفته
از غم خورشید قلب ماه گرفته

این همه رقاصه از برای چه اینجاست؟
بس که شده ازدحام راه گرفته

در کوچه های روضه

در کوچه های روضه به اقبال می رسیم
داریم می رسیم اگر کال می رسیم

یک ماه,نه دوماه,نه در گریه برحسین
داریم به نتیجه ی یک سال می رسیم

آستین پاره

از دم دروازه معلوم است بد تا میکنند
خیره سر هایی که زینب را تماشا میکنند
گاه با شمشیر و نیزه گاه با رقص و طرب
دور بی بی های روی ناقه بلوا میکنند

من زینبم

من زینبم, مریم دخیل چادرم شد
در کسب رزق از آسمان ریزه خورم شد
عمری فقیر بخشش دست پُرم شد
خرج حمایت از ولی هر عنصرم شد

روضه شام

در سینه آه , آتش و… در دیده اشک , خار
باید گریست در دل این روضه زار زار

ما با حسین آمده , با شمر می‌رویم
شرمنده باد , چرخ ستمکار روزگار

توسنگ خوردی

چنان به جای تو در هر کجا سخن گویم
که خلق جز تو نبیند تجلی از سویم

به جنگ آمده ام با کلام چون تیغم
حمایلم شده این ریسمانِ بازویم

گیسوی پریشانش

روی نی گیسوی پریشانش
آسمان را به گریه می انداخت
گریه های سه ساله دختر او
کاروان را به گریه می انداخت

پاره جگر رفت

مادر میان کوچه ها یکبار اگر رفت
دختر چهل منزل میان هر گذر رفت

مادر میان آتش در معجرش سوخت
دختر بزور آستین معجر به سر رفت

چراغ خانۀ زهرا

الا که تا سر نی بال و پر درآوردی
بگو چگونه شد از دِیر سر درآوردی

چراغ خانۀ زهرا! میان کافِرها
در این مکاشفه قرص قمر درآوردی

سر عزیز پیمبر کجا

چه روضه اى که مقرم, مفید و شیخ صدوق
نوشته اند از آن با سوابقى مسبوق

چه روضه اى که در آن لطمه مى زنند علما
سر عزیز پیمبر کجا, کجا صندوق؟

دختر حیدر کرار

کم شده سایه ات از روی سرم,میترسم
از شب بی تو الا ماه حرم میترسم

آنقَدَر بر سرم این راه بلا آورده
از بلایی که نیامد به سرم میترسم

دکمه بازگشت به بالا