کاش با این نوکر بد ذره ای هم تا کنی
اشکها را هم بگیری قلب را دریا کنی
من به شوقت پا برهنه رفته ام هر روز را
پیش گمنامان شهرم تا مگر امضاکنی
کاش با این نوکر بد ذره ای هم تا کنی
اشکها را هم بگیری قلب را دریا کنی
من به شوقت پا برهنه رفته ام هر روز را
پیش گمنامان شهرم تا مگر امضاکنی
مانده ام تنها تر از تنها، نگاهم کن حسین(ع)
خسته ام! خسته از این دنیا، نگاهم کن حسین(ع)
دستهایم نذر چشمانت سخاوتمند بود
کو؟ کجا رفت آن دل دریا؟! نگاهم کن حسین(ع)
دل ندارد در جهان آرامِ جان اِلّا حسین
کیست در این دایره جانِ جهان الا حسین
کُل خوبی ها همه جمع اند در یک جلوه اش
چیست از تجمیعِ خوبی ها نشان الا حسین
در مقامی که به حب تو خدا پرداختهست
شعر اگر مدح محبانت نباشد باختهست
گرچه بین روضه ها این گریه ها ناقابل است
فاطمه از اشکهای عاشقان دُر ساختهست
نشنید کسی سوز صدای سخنم را
دیدند ولی لحظه ی پرپر شدنم را
مشغول دعا بودم و مشغول مناجات
بستند به سر نیزه سنان ها دهنم را
از کودکی می خواستم پای علم باشم
پای علم ،بی تابِ شعرِ محتشم باشم
از کودکی می خواستم روزی بیاید که
با زائرانِ اربعینت هم قدم باشم
حالت عجز مرا درمانده می فهمد فقط
درد ما را مو به مو وامانده می فهمد فقط
کارمان از صحبت و دلداری و اینها گذشت
حال یک جامانده را جامانده می فهمد فقط
همیشه داده به این ناتوان؛ توان! روضه
برای من برسان جایِ آب و نان، روضه
حسین(ع) گفتم و محض شلوغیِ محشر
سپرد دستِ دلم نامه امان؛ روضه
عاشقت غیر از این دعا نکند
از تو من را خدا جدا نکند
جز شما از همه جفا دیدم
جز شما هیچکس وفا نکند
در بند عشق هر که شد آزاد می شود
این صیدِ عشق بر همه امداد می شود
شیرنی دم تو که جای خودش حسین
مجنونِ چای تلخ تو فرهاد می شود
توفیق اشک با تو ، باران روضه با من
(بگذار تا بگریم چون ابر در بهاران)
گفتی که بی سپاهی من آمدم که شاید
اشک از دلت بشوید اندوه روزگاران
ای سر به زیرِ محضرِ تو سربلندها !
دار و ندارِ زندگی مستمندها !
ای آسمانِ خاکِ قدومت ستارهخیز !
هستند، زیر پای تو بالابلندها