شعر مناجات امام زمان عج

جمال تو

به این غبار, نگاهی که آفتاب شود

بسوز قلبِ مرا, کز غمت مُذابّ شود

دوباره رویِ تو را آسمانِ جمعه ندید

کدام جمعه, جمالِ تو ماهتاب شود؟

یابن الحسن

وقتی که یادت نیستم, بی اعتبارم
وقتی به تو ایمان ندارم, بی قرارم

الحق و الانصاف کم فکر تو هستم
از بس که بر این نفس وامانده دچارم

از غم جدّ غریبت

تکیه بر دیوار کعبه می‎دهی وای از دلت
از غم جدّ غریبت آگهی وای از دلت

روز و شب گریه کنی و باز روز آمدن
ناله‎ی وا زینبا سر می‎دهی وای از دلت

عاشقی کردن

عاشقی کردن من جز غم و آزار نشد
دل من سوخت که دلداده ی دلدار نشد

من خطا کردم و او دید مرا, رد شد و رفت
باز گل کاشت و این نوکر بد , خوار نشد

یابن الحسن

ای یوسف گمگشته کجای عرفاتی
در خیمه خود گرم دعای عرفاتی
توقبله دلها توصفای عرفاتی
تومرکز احسان خدای عرفاتی

یا ولی الله

شبی میان همین روضه ها قبولم کن
به حرمت غم آل عبا قبولم کن

درون سینه ی من حبّ مرتضی جاریست
به حق فاطمه و مرتضی قبولم کن

عدۀ دیدار کجاست

گل, فزون است, ولی آن گل, بی‌خار کجاست؟
خیمه بسیار بوَد, خیمۀ دلدار کجاست؟

دل آوارۀ من, خانه به دوشِ یار است
ای حرم با من دلخسته بگو, یار کجاست؟

خیلی بدهکارتم

دلواپسِ منی و حواس من به تو نیست
فریاد رس منی و حواس من به تو نیست

دست منو فشردی سنگ جفام و خوردی
نذاشتی ول بگردم منو توو راه اوردی

روضه خوانِ غروب منا

 

 

من گریه میکنم که تماشا کنی مرا
مانند طفل گمشده پیدا کنی مرا

حجت قبول دلبر احرام بسته ام
ای کاش در دعای خودت جا کنی مرا

شعر مناجات امام زمان (عج)

شکوه دارم از خودم بر بخت خود پا می‎زنم
سال‎ها روضه می‎آیم و باز درجا می‎زنم
گریه‎ات را با گناهانم درآوردم, ولی
می‎نشینم ناله‎ی الغوث آقا می‎زنم

یا ولی الله

آنکه از هجر صحبتش کم شد
خواه و ناخواه عزتش کم شد

میخورد برزمین هرآنکس که
با کریمان رفاقتش کم شد

اشک غریب

اشک غریب عاقبتش شرم آشناست
بدبخت آن کسی ست که از صاحبش جداست

یک عمر از دعای فرج رزق خورده ایم
باید وبال گفت به دستی که بی دعاست

دکمه بازگشت به بالا