شب شد و ناله های طفلانه
کار این عبد بی پناه شده
طلب بخشش از تو یا الله
حرف مسکین رو سیاه شده
شب شد و ناله های طفلانه
کار این عبد بی پناه شده
طلب بخشش از تو یا الله
حرف مسکین رو سیاه شده
یا رب دوباره وقت دعای سحر شده
این دل برای بزم دعا مفتخر شده
«اُدعونی استجب لکم» تو خدای من
بر من بشارتی است که وقت نظر شده
وقتی اسیر سفره افطار می شوم
غافل زطعم جلوه دلدار می شوم
بعد از اذان مغرب و یک روز روزه دار
پر تا گلو شبیه یک انبار میشوم
بچهگی کرده ام , پشیمانم
منندانسته شیطنت کردم
بغلمکن دوباره مثل قدیم
رونگردان زمن , غلط کردم (1)
هرچهمیافتد به درگاهت نگاهم بیشتر
بازهم لطف تو باشد از گناهم بیشتر
پیشمردم آبرویم دادی امّا باز هم
هرچهمیبینم منم که روسیاهم بیشتر
لمداده ام به تکیه گه لن ترانی ات
منسخت راحتم که ندارم نشانی ات
اولتو از پیاله ی هستی چشیده ای
مانیز میخوریم زجام دهانی ات
پرده ای کان در برابر داشتند
وقت آمد پرده را برداشتند
ساقی ای با ساغری چون آفتاب
آمد و عشق اندر آن ساغر شراب
آهی ز جنس آه پیمبر کشید و بعد
بر طاق عرش سوره کوثر کشید و بعد
در هیئتی که حضرت زهرا حضور داشت
با اشک یک بهشت کشید و بعد