شعر هیات

خسته

از دو چشمت نگاه می‌خواهیم
در نگاهت پناه می‌خواهیم
خانه‌ای در محلهٔ خورشید
کوچه‌ای رو به ماه می‌خواهیم

دنبال روضه ها

شکر خدا گدای حسینیم تا ابد
دنبال روضه های حسینیم تا ابد
از کودکی مسیر دل ما مشخص است
در خط کربلای حسینیم تا ابد

گریه

برپا شده بساط عزای طهور تو
باران نشسته کنج نگاه نمور تو

ای شاخه ی شکسته و طوبای سوخته
موسی نشسته فیض بگیرد زطور تو

نَفس

شب ها که گرمِ اشک و مناجات می شویم
قَدری شبیهِ مادرِ سادات می شویم

از نورِ فاطمه به سحر فیض می بَریم
تا مُعتکف به کُنجِ خرابات می شویم

پای عشقِ

تو غصّه خوردی، ما که غَمخواری نکردیم!
تو ناله کردی، ما که دِلداری نکردیم!

یک شب اسیرِ رنجِ بی خوابی نبودیم!
از دوریِ تو گریه و زاری نکردیم!

فصل خزان

يك جورهائي عاشقم فصل خزان را
آموختم از برگ ريزان بذل جان را

-گرمي عشق تو مرا زنده نگه داشت
-با مهر تو لازم ندارم اين و آن را

آبرویم

تا دلت خون است، هر روز از من و امثال من
غیرِ سرخی نیست، در تقویمِ ماه و سال من

روضه‌هایم مو به مو هر وقت، تقدیم تو شد
قطره قطره خیس شد پرونده‌ی اعمال من

تاشد

آه ؛آبت کرد نام آب آور داشتن
چون که محکوم است هرساقی به ساغر داشتن

العطش از عمق جان نیزه ها برخاست تا
کثرت زخم تو شد منجر به کوثر داشتن

وداع

بزن به چوبه محمل فلک کنون سر خود را 

حسین راهى میدان نمود اکبر خود را 

وداع کرد ولى هشت مرتبه که نفهمیم 

چگونه آمد و آرام کرد خواهر خود را 

یقین

مادر شکسته تا که مهیا کند تو را

تا آبِ روی آتش بابا کند تو را 

آری یقین تویی سند غربت حسین

وقتی که تیر آمده امضا کند تو را

روضه شیرخواره

بارالها! حسین از آن عشقی

که ز تو منفک است, میترسد

قبر اما عجیب تاریک است

پسرم کوچک است, می ترسد!

تلظی

بر نبض این گهواره نظم کهکشان بسته است
امید ؛بر شش ماه عمر او زمان بسته است

باب الحوائج بودن شهزاده یعنی که
دل برنگاه او مفاتیح الجنان بسته است

دکمه بازگشت به بالا