باید بچشد گرمیِ طوفانِ نجف را
هرکس که ندارد تبِ سلطان نجف را
ما را نه فقط بر سرِ این سفره نشاندند
خورده است نبی هم کفی از نان نجف را
باید بچشد گرمیِ طوفانِ نجف را
هرکس که ندارد تبِ سلطان نجف را
ما را نه فقط بر سرِ این سفره نشاندند
خورده است نبی هم کفی از نان نجف را
جمعمان جمع که تا نقشِ خیالی بزنیم
کوچه باغی برویم و پَر و بالی بزنیم
پایِ حافظ قَدح از شعر زلالی بزنیم
جمعمان جمع بیایید که فالی بزنیم
ذکر خیر تو شد و فطرست اینجا آمد
نوکری گفت حسین , حال دلم جا آمد
باز هم بوی خوش تربت اعلی آمد
رفت در دست تو این دست که بالا آمد
عصاره ای ز گِل صبر انتخاب شده است
اثر گرفته ز روح خدا و ناب شده است
مؤنث است ولی عین بوتراب شده است
دوباره نقشه ابلیس ها خراب شده است
در دلِوحی سخن از تب و تاب است هنوز
قابقوسین به چشمان تو قاب است هنوز
وصفِ قدوسهمان آیۀ وحیٌ یوحی است
لطفروح القُدس آئینۀ ناب است هنوز
احسان خانواده تان از قدیم بود
آن قدر روی بام شما یاکریم بود
راه تو را نیاز به خدمت گذار نیست
پرده نگاه دار سرایت نسیم بود
ازدحام است درِبیت امام هفتم
جن و انس و ملک آنجاست چه غوغا شدهاست
همگی با دلتان راهی آنجابشوید
باز در عرش خدا ولوله برپاشده است
آهو برو کناری و جای مرا بده
ته مانده ی غذای سرای مرا بده
سهمیه ی امام رضای مرا بده
مشهد, بیا و کرب و بلای مرا بده
قدم آهسته میگرفتم تا
خوب روحم عجین شود با تو
بین زوار خوب دیده شوم
فرق پیدا کنم که تنها تو …
انعکاس شور و امید شعف باب الجواد
زائر تو ایستاده جان به کف باب الجواد
این بلا تکلیفی اش ارثیه کرب و بلاست
یک طرف باب الرضا و یک طرف باب الجواد
دستهای من و دامان رضا به چه شود
کرم و بخشش واحسان رضابه چه شود
روزاول که خدا قرعه زداعلام نمود
خاک ایران شده مهمان رضا به چه شود
حرف های نگفته ای دارم
که فقط با تو میزنم آقا
آمدم باز درد دل بکنم
کفتر خسته ات منم آقا