شعر ولادت پیامبر اکرم

یا نبی الله

چهره انگار… نه، انگار ندارد، ماه است
این چه نوریست که در چهره ی عبدالله است؟

این چه نوریست که تاریکی شب را برده
دل مرد و زن اقوام عرب را برده

یا محمدُ یا علی

هرکس گرفته غیر تو ماوای دیگر
خیری ندیده از گداییهای دیگر
من روزی ام را از تو بی منت گرفتم
منت فراوان است درهرجای دیگر

محبوب من

زمین، به زمزمه می‌آید، همان شبی که تو می‌آیی
همان شب، آمنه می‌بیند، درون چشم تو دنیایی

ستاره‌ای بدرخشید و رسید و ماهِ دل ما شد
چه سرنوشت دل‌انگیزی، چه عاشقانه‌ی زیبایی

ای حبیب خدا

روزی از روزهای ماه ربیع
تن سرد زمین بهاری شد
بین هر سوره، پای هر “جنت”
آیه در آیه “نهر” جاری شد

یا رسول الله

لب واژه‌های عالم به ثنای مصطفی گرم
نفس فرشته‌ها در جریان این ثنا گرم

به کتاب مهربانی غزلی نوشت خالق
که قصیده در قصیده دل عاشقانه‌ها گرم

یا محمد

برس به دادِ دلم ، گشته ام خراب ، محمد
بریز در قَدحِ خالی ام شراب ، محمد

فدای نازکیِ طبع و شیوه ی سکناتت
نمی رسد به زُلالیِ خُلقَت آب ، محمد

صبح سحر

مکه را امشب شکوهى دیگر است
مروه امشب با صفا پا تا سر است
نور باران باختر تا خاور است
دامن بانوى شب پر اختر است

یا عزیز الله

ز قاب چشم پیمبر ، نگاه کُن به جهان
قدم بزن به رهش تا که پَرکِشی به جنان

چه خوب می شد اگر می‌شدیم شاگردش
شبیه شاپرکان می‌شدیم بر گِردش

یامحمد(ص)

ای حُسن بی پایان و ممتد یامحمد(ص)
در بندگی هستی سرآمد یامحمد(ص)

از برکت لبخند تو جریان گرفته
مِهر و محبت هایِ بی حد یامحمد(ص)

یا رسول الله

سحرِ مکه صفایِ دگری پیدا کرد
ناله سوخته دلها ، اثری پیدا کرد
کعبه می خواست که دل را زِ بُتان پاک کند
دید فرزند خلیل و جگری پیدا کرد

یا نبی الله

ای عرش زمین بوست ای چرخ زمین گیرت
ای دست قضا دائم در پنجهء تقدیرت
هم پای رسل بسته در حلقهء زنجیرت
هم قلب ملک روشن در مکتب تنویرت

یا رسول الله

اگر از چهره بردارد نگارِ ما نقابش را
زلیخا هم ‌ببُرد بندِ انگشتِ جنابش را

سپر اُفتاد از دستِ امیران و جهانداران
نسیم آورد تا اخبارِ صبحِ انقلابش را

دکمه بازگشت به بالا