علیرضا خاکساری

یوسف کنعان

دل رمیده حوالی آستانه ی اوست
تمام دلخوشی ام جشن شادیانه ی اوست
ترانه ی لب من از غزل ترانه ی اوست
” رواق منظر چشم من آشیانه ی اوست “

ابن الحسین

 ای خوش قد و بالای بابا ماه لیلا
چشم امید و روشنی راه لیلا
از تو که مولودی منزه تر نباشد
طفل عزیز و نوگل دلخواه لیلا

رعیت ات شده ایم

دل شکسته ی خود را مجدد آوردیم
چقدر غصه در این رفت و آمد آوردیم
طواف کوی تو قسمت نشد , بد آوردیم
بنا به سنت خود رو به مشهد آوردیم

باب الحوائج

هر عاشق سرگشته ای که غرق حیرانی ست
آقاست مادامی که در دام تو زندانی ست

در سینه ام جز مهر تو جاری نخواهد شد
با شوق مدح تو لبم گرم غزل خوانی ست

دردانه حیدر

از “غلام”خانه اش “مولا” اگر یادی کند
از محالات است “بنده” میل آزادی کند
از “خرابات” است چیزی به رعیت میدهند
حیف از آن که مستمندی قصد “آبادی” کند

ای کریمه

 

نه که تنها محضرت سائل فراوان آمده
تاجری دلخسته هم از سبزه میدان آمده
دسته ای از سینه زن های اصیل اردبیل
چارپایه خوانی از بازار تهران آمده

فاطمیه

آقام لب تر کنه تا سر بیارم
به پای روضه چشم تر بیارم
نمیدونم چرا دستم نمیره
لباس مشکی ام رو در بیارم

آه زینب

یک اربعین مشتاق دیدارم می آیم
ای سایه ی سر ! ای کس و کارم ! می آیم
با جان و دل غم را خریدارم می آیم
باعزت و با آبرو دارم می آیم

ای ماه زینب

یک اربعین مشتاق دیدارم می آیم
ای سایه ی سر ! ای کس و کارم ! می آیم
با جان و دل غم را خریدارم می آیم
باعزت و با آبرو دارم می آیم

عالِمَهٌ غَیرُ مُعَلَّمَه

چشم امید حیدر و زهرا به زینب
خورده گره تفسیر عاشورا به زینب
مثل پیمبرها ملائک میفرستند
صدها سلام از جنت الاعلی به زینب

آستین پاره

از دم دروازه معلوم است بد تا میکنند
خیره سر هایی که زینب را تماشا میکنند
گاه با شمشیر و نیزه گاه با رقص و طرب
دور بی بی های روی ناقه بلوا میکنند

بی سر و سامان شدیم

دچار درد دو چندان شدیم بعد از تو
چقدر بی سر و سامان شدیم بعد از تو
بیا ببین ز گریبان پاره معلوم است
چقدر زار و پریشان شدیم بعد از تو

دکمه بازگشت به بالا