دمی که سیر وجودم الی السما می شد
تمام صفحه ی شعرم پر از خدا می شد
گمان کنم خبر از یار می رسد امشب
که باب فیض الهی به سینه وا می شد
دمی که سیر وجودم الی السما می شد
تمام صفحه ی شعرم پر از خدا می شد
گمان کنم خبر از یار می رسد امشب
که باب فیض الهی به سینه وا می شد
تا که گردیدم آشنای سحر
شددلم وادی صفای سحر
بین سجاده تربتم گل شد
بانم اشک وگریه های سحر
مستی از جام تو سرمنزل هوشیاری ماست
بیدل از عشق شدن شیوه دلداری ماست
مبتلای تبِ عشقیم و تجلی داریم
دردبیچاره این لذت بیماری ماست
هنگامه وصال من و دلبرم شده
این الحسین زمزمه آخرم شده
چشمم به راه مانده کجایی عزیز من
پیراهن تو گرمی بال و پرم شده
من پنجمین ولی خداوند قادرم
همنام مصطفی و ملقب به باقرم
گنجینه ی علوم الهی است سینه ام
از نسل سفره دار کریم مدینه ام
یادتان هست آتش فتنه
شعله ورگشت پنجم مرداد
حمله های منافقین پست
شیرمردان تنگه مرصاد
از پسرها جگر درست شده
از جگرها پسر درست شده
چقَدَر باغبان خمیده تا
پیش چشمش ثمر درست شده
سفره تا باز شود زود گدا می آید
مثل هر بار به دنبال عطا می آید
آمد از عرش نوایی که بیایید همه
راه گم کرده به دنبال صدا می آید
امشب نمی دانم چرا در پیچ و تابم
اشک دو چشمانم کند نقش بر آبم
می جوشم و می جوشم و لبریزم از اشک
چله نشینی پای خَم کرده شرابم
امشب دخیل گوشه گهواره هستم
وقتی بساط عشق بازی چیده می شد
سجادۀ سبزی کنارش دیده می شد
یک پیرِ عاشق با دعای مستجابش
در امتحانِ عاشقی سنجیده می شد
(لطفاً در حال و هوای فاطمی خوانده شود)
ظهور عصمت پروردگار زهرا بود
جمال حقّ علی آیینه دار زهرا بود
اگر تجلی اسم هوالکریم علیست
قسم به شاه نجف سفره دار زهرا بود
مادری خورد زمین و همه جا ریخت بهم
همه ی زندگی ِ شیر خدا ریخت بهم
داغی و تیزی ِ مسمار اذیّت میکرد
تا که برخاست ز جا عرش خدا ریخت بهم