محمد جواد شیرازی

آواره ام

کاری به دشت لاله و گلشن ندارم
آواره ام, جز روضه ات مأمن ندارم

من دوستت دارم, بخوان از اشک هایم
از روسیاهی جرأت گفتن ندارم

آمدی با سر

آمدی با سر آمدی… چه کنم؟!
بین تشت زر آمدی چه کنم؟!

هر دو دستم شکسته اما تو
با دو چشم تر آمدی؟! چه کنم؟!

سائل روضه

اول شعر که یارب بشود خوب تر است
عشق بازی به دل شب بشود خوب تر است

هر کسی در پی وصل است بگویید به او:
با توسل که مقرّب بشود خوب تر است

نذر خون خدا

سرتاسر محله ی مان غرق ماتم است
حرف از حسین و زینب و ماه محرم است

دیدم میان کوچه جوانی پُر از شعور
حَیّ عَلَی الْعَزا به لبش بود, غرق شور

تربت شاه

روزگاری می شود با گریه و غم زنده ام
من همین که مجلس روضه بیایم زنده ام

چند ماهی می شود چشم انتظارش بوده ام
با امید نوکریِ در محرم زنده ام

گریه راه تقرب

مادرش فاطمه است بی تردید
نوکر و خادم حسین و حسن

عاقبت غنچه می دهد روزی
بین این خانه, خار این گلشن

حب علی

میان دلش هر که صافی ندارد
مصونیت از انحرافی ندارد

تعجب ندارد محب خلیفه
اگر مادرش هم عفافی ندارد

خلوتگاهِ طور سامرا

سخت محتاجم به خلوتگاهِ طور سامرا
قلب تاریکم شده محتاج نور سامرا

می شود دل, گیرِ این منزل اگر عاشق شود
با دو لقمه نانِ حضرت, از تنور سامرا

پشیمان تر از همه

عبدی که بود پست و هوسران تر از همه
برگشته سر به زیر, پشیمان تر از همه

از خود فرار کرده غلام فراری ات
سوی تو بازگشته گریزان تر از همه

غربت فراوان دیده ام

در دو روز زندگی غربت فراوان دیده ام
بارها از پیکر خود, رفتن جان دیده ام

از غروب روز عاشورای سال شصت و یک
بر دل زهرایی ام زخمی نمایان دیده ام

برگرد و سوی کوفه نیا

سالار کاروان پر از یاسمن, حسین
جمع صفات و خاتمه ی پنج تن, حسین
دلدار مصطفی و علی و حسن, حسین
برگرد و سوی کوفه نیا جان من حسین

کوفه میا حسین جان

 

محکوم بر نقض است عهدِ “بی وفا” حتما
جا می زند در وقت سخت ابتلا حتما

مردان کوفه غالبا این گونه می باشند
این خلق و خو حاکی است از صد ماجرا حتما

دکمه بازگشت به بالا