مهدی رحیمی زمستان

أَشْهَدُ أَنَّ علی ولی الله

دست در دست تو دادیم و جهان شکل گرفت
حرکت کرد زمین بعد زمان شکل گرفت

مُژه ات تیر کجی بود و برای پرتاب
چونکه ابروی تو خم گشت کمان شکل گرفت

نور چشم

تمام زاویه ها را کشیده ای قائم
آهای سرو قدِ سرترین٬سرت سالم

غزال “اُم ولد” نور چشم های جواد
پدر بزرگ شب قدر حضرت قائم

آقای من

گنبدت مال خودت من فکر راهی دیگرم
فکر دستی مهربان و سرپناهی دیگرم

گندم صحن تو را خوردم که در فکر حرم
مثل آدم دم به دم درگیر آهی دیگرم

امام رئوف

تهی رسید از این جام و لب به لب برگشت
رئوف خواست بدهکار با طلب برگشت

برای عرض ارادت چو نوکری خورشید
چقدر صبح به سوی تو رفت و شب برگشت

جانم رضا(ع)

انگار هیچ‌گاه عبادت نکرده است
از خود به خود هرآنکه شکایت نکرده است

بی معرفت کسی‌ست که پیش تو شک کند
او را هنوز شاه ،شفاعت نکرده است

بی بی جان

همین که ساده می چرخند بهجت ها به دور تو
همین که مثل اربابند رعیت ها به دور تو

یکی با اشک می آید یکی در بُهت می سوزد
تفاوت می کند طرز ارادت ها به دور تو

یا علی

پسرم گفت علی و پدرم گفت علی
مادرم یکسره از پشت سرم گفت علی

حکم کامل شدنم بود که یک نیمه ی من؛
گفت یا فاطمه نیم دگرم گفت علی

مادر

زُل میزند با چشمهای تر به مادر
هی فاطمه در لحظه ی آخر به مادر

سرمایه اش را داد پای دین خدیجه
پس در قبالش هدیه شد کوثر به مادر

ام المصائب

خیزران آمد و بر مهبط یارب زده شد
تازیانه عوض گفتن یا اَب زده شد

اُسکتوا ضربه شد و بر دهن دشمن خورد
مثل آن ضربه که یک روز به مرحب زده شد

عمه ی سادات

نثار روح چنان کوه عمه ی سادات
در ابتدای غزل فاتحه مع الصلوات

برای اینکه شود جاودانه در تاریخ
گذاشت در وسط کربلا دو تا مرآت

یا فاطمه الزهرا(س)

چه دختری که به طوفش منا اجازه گرفته
منا و مروه و حتی صفا اجازه گرفته

چه دختری که برای غم دقایق عمرش
قَدَر نشسته دو زانو، قضا اجازه گرفته

غریب آقام

حسن شدی که کریمان فقط دوتا باشند
دوتا کریم در عالم برای ما باشند

حسن شدی که اگر از بقیع برگشتند
کبوتران همه راهی سامرا باشند

دکمه بازگشت به بالا