بینِ زن ها , به خدا کُفْوْ نداری زهرا
از پر چادرِ خود , نور بِباری زهرا
شبِ میلادِ تو , توأم شده با اوّلِ سال
تو خودت , خالقِ این فصلِ بهاری زهرا
پوریا باقری
بینِ زن ها , به خدا کُفْوْ نداری زهرا
از پر چادرِ خود , نور بِباری زهرا
شبِ میلادِ تو , توأم شده با اوّلِ سال
تو خودت , خالقِ این فصلِ بهاری زهرا
پوریا باقری
دشمنِ دینِ خدا , خار شد و ابتر شد
نبیُ اللّه , در این روز “اَبَاالْکَؤثَر” شد
کوریِ چشمِ حسودانِ نظرْ تنگ , در این
شبِ فرخنده , جهان غرقِ گلِ عنبر شد
ای مایه ی فخر جهان… ام البنین
نور زمین و آسمان… ام البنین
ای نور جمع قدسیان… ام البنین
صاحب کرم در هر زمان… ام البنین
تا صدا میرسد از ساحتِ خونبارِ بقیع
مرد و زن اشک بریزند , به دیوارِ بقیع
یک زن و صورتِ قبری , به دلِ زارِ بقیع
دلِ ما هم , بخدا گشته گرفتارِ بقیع
تو چنان مرتبه ای محضرِ حیدر داری
که برای پسرش منصبِ مادر داری
تو پس از فاطمه اش , فاطمه ی صغرایی
راه در خانه ی اسرارِ پیمبر داری
دیگر تمام شد غمِ بابای فاطمه…
بوسه زند حسین , کفِ پاهای فاطمه
تعبیر شد حکایتِ فردای فاطمه
تازه شروع شد غمِ مولای فاطمه
هرجا نشسته اند و بجا حرف میزنند
دارند از مقام شما حرف میزنند
دارند از کرامتتان از شکوهتان
از لحظه های سبز دعا حرف میزنند
نوبتِ توست , بیا فضّه پرستاری کن
فاطمه از رمق افتاد , بیا کاری کن
بعدِ یک عمر , نگهداریِ زهرا از تو ,
چند روزی تو از این خانه نگهداری کن
کم کم فضای خانه نفس گیر میشود
کم کم زمان , برای علی دیر میشود
بیچاره مجتبی , چه عذابی کشیده است
دارد ز داغ بی کسی ات پیر میشود
خوب شد تاریخ رفتن آنچنان معلوم نیست
خوب شد تاریخ , مهجور و زمان معلوم نیست
خوب تر اینکه سه راوی , دور از هم گفته اند
وقت را بسیار کردند و به ما کم گفته اند
وقتی بلورِ اشکِ برادر شکستنی است ,
باید قبول کرد , که خواهر شکستنی است
یک مرد هم نبود , بگوید به دوّمی
آرام تر به دَر بزن , این دَر شکستنی است
چرا کنارِ علی , پوشیه به سَر داری؟
ندیده ام که کنارم نقاب برداری
همیشه سینه سِپَر بوده ای عزیزِ دلم
چرا خمیده شدی , دست بر کمر داری؟