پوریا باقری

شعر روضه حضرت ام البنین (س)

تا صدا میرسد از ساحتِ خونبارِ بقیع
مرد و زن اشک بریزند , به دیوارِ بقیع
یک زن و صورتِ قبری , به دلِ زارِ بقیع
دلِ ما هم , بخدا گشته گرفتارِ بقیع

شعر روضه حضرت ام البنین (س)

تو چنان مرتبه ای محضرِ حیدر داری
که برای پسرش منصبِ مادر داری

تو پس از فاطمه اش , فاطمه ی صغرایی
راه در خانه ی اسرارِ پیمبر داری

شعر روضه بعد از شهادت حضرت زهرا(س)

دیگر تمام شد غمِ بابای فاطمه…
بوسه زند حسین , کفِ پاهای فاطمه
تعبیر شد حکایتِ فردای فاطمه
تازه شروع شد غمِ مولای فاطمه

شعر روضه حضرت زهرا(س)

هرجا نشسته اند و بجا حرف میزنند
دارند از مقام شما حرف میزنند

دارند از کرامتتان از شکوهتان
از لحظه های سبز دعا حرف میزنند

شعر روضه حضرت زهرا(س)

نوبتِ توست , بیا فضّه پرستاری کن
فاطمه از رمق افتاد , بیا کاری کن

بعدِ یک عمر , نگهداریِ زهرا از تو ,
چند روزی تو از این خانه نگهداری کن

شعر روضه حضرت زهرا (س)

کم کم فضای خانه نفس گیر میشود
کم کم زمان , برای علی دیر میشود

بیچاره مجتبی , چه عذابی کشیده است
دارد ز داغ بی کسی ات پیر میشود

شعر روضه حضرت زهرا(س)

خوب شد تاریخ رفتن آنچنان معلوم نیست
خوب شد تاریخ , مهجور و زمان معلوم نیست

خوب تر اینکه سه راوی , دور از هم گفته اند
وقت را بسیار کردند و به ما کم گفته اند

شعر روضه فاطمیه

وقتی بلورِ اشکِ برادر شکستنی است ,
باید قبول کرد , که خواهر شکستنی است

یک مرد هم نبود , بگوید به دوّمی
آرام تر به دَر بزن , این دَر شکستنی است

شعر روضه حضرت زهرا(س)

چرا کنارِ علی , پوشیه به سَر داری؟
ندیده ام که کنارم نقاب برداری

همیشه سینه سِپَر بوده ای عزیزِ دلم
چرا خمیده شدی , دست بر کمر داری؟

شعر روضه حضرت زهرا(س)

چند روزی بیشتر, این خانه مادر دار نیست
چند وقتی میشود که مادرم هشیار نیست

فضه آرامش بکن… خونابه ها را جمع کن
این صدای سرفه های قبلی هربار نیست

صـدا صـدای دَر و مـادری که پشـتِ دَر است

صـدا صـدای دَر و مـادری که پشـتِ دَر است
صدا صدای شکستن , دَری که شعله ور است
حـرامـزاده چـنـان با لگد به دَر کوبـیـد ,
که بارِ شیشه شکست و دو دست , روی سَر است

سالها منتظرم , تا که بیایم به حرم

سالها منتظرم , تا که بیایم به حرم
به سرم شوقِ وصال است, به سویت بپرم
بخدا خسته شدم , لطف کن آقا , بِبَرم
همه رفتند , کسی نیست دگر دور و بَرم

دکمه بازگشت به بالا