چشمش به سوی زینب و آن را نگاش کرد
هنگامآمدن به سوی ات چکمه پاش کرد
یک نیزه داربغض علی را به سینه داشت
سرنیزه را میان دهان تو جاش کرد
چشمش به سوی زینب و آن را نگاش کرد
هنگامآمدن به سوی ات چکمه پاش کرد
یک نیزه داربغض علی را به سینه داشت
سرنیزه را میان دهان تو جاش کرد
از هرچه هست و نیستدگر بی نیاز شد
دستکسی که پیش کریمان دراز شد
درلطف با گدا, چه کسی بهتر از حسین؟
لبتر نکرده ایم در خانه باز شد
بر سینه ام هنوز چو خنجرنشسته است
آن داغ سرخ , داغ صنوبر نشسته است
یک غم , دو غم که نیست در این سینه ی غریب
صدها هزار ماتم دیگر نشسته است
پیش پای خودش بخاک افتاد
همه را با نگاه پس میزد
تکیه بر نیزه غریبی داشت
خسته بود و نفس نفس میزد
جگرش پاره پاره بود اما
این زندگی بدون تو معنا نمیشود
هرکس نشد به مثل تو منا نمیشود
طوفان اشک و صحنه گودال قتلگاه
بس کن دگر که نیزه تو جا نمیشود
اثری نیست و یکپیروهنی نیست شده
تکه های بدن پاره تنینیست شده
آنقدرداد زدم این پسر دخت نبی ست
بینجنجال صدای سخنی نیست شده
دیدم از دور اخا پیکرت افتاد به خاک
گونه ی راست خوش منظرت افتاد به خاک
یااخا,جانم فدای لحطه های آخرت
ناله از دل می کشیدم با نگاه پیکرت
شمر ملعون آمد و سر را بریده از قفا
مادرت زهرا شده زائر به بالای سرت
قلم به دست گرفتم روان شوم تا سر
به نام حضرت معشوق, اسم انشا؛ سر
مسیر روضه از این جا به سمت شش گوشه ست
فرات , علقمه, گودال, دست سقا, سر
کوتاه کن کلام… بماند بقیّهاش
مرده استاحترام… بماند بقیّه اش
از تیرهای حرملهیک تیر مانده بود
آن هم نشدحرام… بماند بقیّه اش
چون سرت بر نیزه می افراشتند
در دلم داغ تو را می کاشتند
زین مصیبت قلب زینب چاک شد
اشک ها با نوک نیزه پاک شد