تو امیر و عزیز و آقایی
صادقی از تبار طاهایی
بانی روضه های سقّایی
بین آتش به یاد زهرایی
تو امیر و عزیز و آقایی
صادقی از تبار طاهایی
بانی روضه های سقّایی
بین آتش به یاد زهرایی
مردم شهر را دعا می کرد
ذکر حق بود, لب که وا می کرد
عمر خود, خرج مکتبِ حق کرد
نفسش ظرفِ مس طلا می کرد
حضور دارد و ما فکر غربتش هستیم
غریب مانده و غافل ز غربتش هستیم
سراغ از او نگرفتیم او سراغ گرفت
گله نکرده ز ما گرچه رعیتش هستیم
السلام علیک یا حمزه
جان عالم فدایتان آقا
السلام ای عموی پیغمبر
نور چشمان حضرت طاها
ای آنکه زیباتر ز پرواز نسیمی
باخاکِ زیرِ پای خود هستی صمیمی
مثل حسن تفسیر ذکر ِ «یاکریمی»
مشهور در عالم به شاه عبدالعظیمی
وقتی که مُسلمانی و تسلیم خُدایی
یعنی هـمه جا یـاورِ پیـغـمبر مـایی
سـرداری و سالار و جگردار و هُنردار
آن قدْر که گـفـتند تو هم شیرِ خُدایی
سائـلم , حاجتم عنایت اوســت
مطمئنّــم کرم سَـجیّت اوست
زنده دل بودنم به بَـرکـت اوست
“دل سراپرده ی مُحبّـت اوست”
“دیده آیینه دار طلعت اوست”
خواب دیدم که تو حرم داری..
من ضریح تو را بغل دارم
خواب دیدم محرم آمده و
بین صحنت به کف کتل دارم
یک روز ترس داشت جهان از نسیمشان
از نوع پادشاهی روی گلیمشان
از مدت سکوت یل خیبری شان
از بخشش بدون حساب کریمشان
کوه صفا کنار صفای شما کم است
ذبح منا به پای منای شما کم است
من از تو پادشاهی عالم نخواستم
این چیزها برای گدای شما کم است
گلویم خشک از بغض است و چشمانم ز باران تر
پریشان است احوال من از حالی پریشان تر
مزار جانشینیان نبی را بی نشان کردند
و می دانند خود را از مسلمانان مسلمان تر
فصل بهارش رنگ بی مهر خزان دارد
باران تند فتنه های بی امان دارد
باید هم اسم علی کینه به دل باشد
وقتی هزاران طعنه هنگام اذان دارد