اشعار شب تاسوعا

دیده اند انگار عمری با خدا مانوس ها

دیده اند انگار عمری با خدا مانوس ها
در پس نام تو یا صبوح و یا قدوس ها
در نگاه مردم این شهر ما دیوانه ایم
درد عشقت را نمی فهمند جالینوس ها

برادری به زمین بود و بال و پَر میزد

برادری به زمین بود و بال و پَر میزد
برادری به سرش بود و هِی به سر میزد

برادری به زمین از لبش جگر می ریخت
برادری به سرش داد از جگر میزد

ای قد بلند از دل صحرا بلند شو

ای قد بلند از دل صحرا بلند شو

قدم خمیده ای قد طوبا بلند شو

بعد از تو نیست قوت قلبی به خواهرم

بعدِ تو می شوم تک و تنها بلند شو

پاره به پاره روی زمین قرص ماه ریخت

پاره به پاره روی زمین قرص ماه ریخت
تا علقمه رسید ولی بینِ راه ریخت

پا می شود دوباره زمین می خورد حسین
دست خودش نبود که بی تکیه گاه ریخت

ببین که دشمن از این پس جلوترآمده است

ببین که دشمن از این پس جلوترآمده است

ببین که داد حرم از غمت در آمده است

چه خوب شد که نمی بینی ای رشید غیور

که دست نحس کسی سمت معجر آمده است

شاعر:محمدحسن بیات لو

چه شد که اینهمه تیر سوی پیکرت آمد

چه شد که اینهمه تیر سوی پیکرت آمد
چه شد که مادر من جای مادرت آمد
نشد که آب بیاری حرم, فدای سرت
ولی بگو چه بلایی سر سرت آمد

شاعر:محمدحسن بیات لو

عطش را در حرم وقتی تماشا می کند مَشکت

عطش را در حرم وقتی تماشا می کند مَشکت
شبیه مُرغ طوفان , رو به دریا می کند مَشکت

وفاداریْش از هم صحبتی توست یا عبّاس
برای آب بُردن گر تقلّا می کند مَشکت

به نام آب, به نام فرات نام شما

به نام آب, به نام فرات نام شما

 من آفریده شدم که کنم سلام شما

 نوشته‌اند به روی جبین ما دو نفر

 شما غلام حسین و منم غلام شما

دکمه بازگشت به بالا