ای شهید زهر ظلم اشقیا
ای تو قبل از مرتضی بابای ما
گو چه دیدی از جفای روزگار
ترک زهرا کرده ای با اضطرار
ای شهید زهر ظلم اشقیا
ای تو قبل از مرتضی بابای ما
گو چه دیدی از جفای روزگار
ترک زهرا کرده ای با اضطرار
آخر این شرک خفی را علنی خواهمکرد
و پرستیدن او را شدنی خواهمکرد
من به تنهایی از این جام نخواهمنوشید
همهٔ اهل جهان را حسنی خواهمکرد
همیشه صبح و شبم غرق صحبت حسن است
که زنده روح من از این محبت حسن است
اگر که بی حسنم سمت دوزخم ببرید
کلید جنت من در رضایت حسن است
سرمایه ی ما گریه برای حسن است
کاشانه ی ما دارالعزای حسن است
هرکس که بیفتاده گره بر کارش
محتاج نگاه پر عطای حسن است
نوشته اند به وصفت که محترم بودی
میان شهر مدینه مسیح دم بودی
همیشه سفره ی لطفت گدا فراوان داشت
عزیز فاطمه, از بسکه باکرم بودی
جنگ با زهر چونکه تن به تن است
اثرش مستقیم بر بدن است
زهر در واقع اولین اثرش؛
روی هر فرد, خشکی دهن است
حروف, جامه ی اوزان دریده اند زتن
ردیف کرد به اندام شعر خویش کفن
قلم به سینه ی خود می زند ز ماتم او
و اشک می چکد از هر هجا هجای سخن
بزم حسن حال وهوایش فرق دارد
از ابتدا تا انتهایش فرق دارد
اینجاهمه کاره کریم اهل بیت است
آقا نگاهش بر گدایش فرق دارد
قصد من تا شما رسیدن بود
دست از از غیر تو کشیدن بود
تا تو هستی دلم چه غم دارد
آنکه دارد تو را چه کم دارد
وقتی بنای خلقت دل را گذاشتند
آن را به عشق روی تو شیدا گذاشتند
هر دل که مایل قَدِ سرو تو دلبر است
بهرش کنار, جنّت اعلیٰ گذاشتند
تو یادگار حسینی که کربلا دیدی
شبیه عمّه ی مظلومه ات بلا دیدی
“سری به نیزه بلند است”را شما دیدی
و غارت حرم و خیمه گاه را دیدی
مثل شمعی به روی خاک چکیدن سخت است
با پر و بال پر از زخم پریدن سخت است
تا چهل سال فقط آه کشیدن سخت است
یاد گودال و حرم جامه دریدن سخت است