شعر شهادت حضرت رقيه (س)

رفتی سفر

رفتی سفر اصلا نگفتی دختر تو

دق می کند بعد از تو و آب آور تو

پای برهنه سر برهنه روی ناقه

منزل به منزل من به دنبال سر تو…

بابای از گل بهترم دیدی چگونه

سیلی زدند بر دخترت در محضر تو

پا میشوم من دست بر دیوار دارم

حالا شدم دیگر شبیه مادر تو

دیدی برای شست و شوی زخم هایم 

جانش به لب می آید هرشب خواهر تو

یادم نرفته هرکسی همراه خود داشت

بر روی نی یا دشنه ای بال و پر تو

اصلا نپرس ازمن چه کردم معجرم را

من هم نمی پرسم دگر از حنجر تو

 با خنده های ساربان یادم می آید

خیر تو…. انگشت تو و انگشتر تو

حلقه زدند نامحرمان دور و بر من

هجده سر بر روی نی دور و بر تو

فکرش نمیکردم که اینقدر سخت باشد

شرمنده ام بابا شدم دردسر تو

علیرضا خاکساری

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا