اشعار محرم

تیرها از همه سو روی سرش می ریزد

تیرها از همه سو روی سرش می ریزد
چه قدَر سخت همه بال و پرش می ریزد

با شتابی که سه شعبه به سویش می گیرد
حتم دارم که دو چشمان ترش می ریزد

عمود خوردی و سرو صنوبرم پاشید

عمود خوردی و سرو صنوبرم پاشید
صدا زدی که بیا کاسه ی سرم پاشید
همینکه تا برسم قطعه قطعه ات کردند
قد بلند امیر دلاورم پاشید

شور یکپارچه در معرکه ای غالب شد

شور یکپارچه در معرکه ای غالب شد
نوبت ماه علی بن ابی طالب شد
ماه از خیمه خود در طلب باران رفت
ابرها را همه پس زد طرف میدان رفت

تا کی به تمنای وصال تو علمدار

تا کی به تمنای وصال تو علمدار
اشکم شود از هر مژه یک عمر پدیدار

آهنگ غمِ «العطش » شاپرکی را
در کرب وبلا میشنوم از در دیوار

آبرو دار عرش اعلایی

آبرو دار عرش اعلایی
یاغیوراً وخَیْرَتِ الباقی
کوه مردانگی , ابالغیره
السلامٌ علیک یا الساقی

حتی تصور غم دنیا بدون تو

حتی تصور غم دنیا بدون تو
آتش کشید بر جگر ما بدون تو
چیزی بگو به خاطر بابای مضطرت
جانش رسیده است به لبها بدون تو

پدران شهید میفهمند لذت بوسه ی پسرها را

پدران شهید میفهمند
لذت بوسه ی پسرها را
داغ اولاد باورش سخت است
خم کند قامت پدرها را

عطش را در حرم وقتی تماشا می کند مَشکت

عطش را در حرم وقتی تماشا می کند مَشکت
شبیه مُرغ طوفان , رو به دریا می کند مَشکت

وفاداریْش از هم صحبتی توست یا عبّاس
برای آب بُردن گر تقلّا می کند مَشکت

چقدَر تیر و سنان در تن اکبر مانده

چقدَر تیر و سنان در تن اکبر مانده
خنده بر روی لب این همه لشکر مانده

بین این دشت تمام تن او پخش شده
هر طرف قطعه ای از پیکر اکبر مانده

یک طرف چشم پدر چشم حرم دنبالش

یک طرف چشم پدر چشم حرم دنبالش
یک طرف لشگر سیراب به استقبالش
مرکبش دید که خون لخته چکید از بالش
سرِ او خَم شد و اُفتاد به روی یالش
مرکبش سوی حرم نه,سوی شامی ها رفت
دید بابا پسرش سوی حرامی ها رفت

شکرلله که من مرغ همین بام شدم

شکرلله که من مرغ همین بام شدم
جلد میخانه ی تو در همه ایام شدم
هر کجا نام تو آمد به تنم جان آمد
تو چه کردی که چنین عاشق این نام شدم

بر شانه هاست پرچم ماه محرمت

بر شانه هاست پرچم ماه محرمت
دل را شکست ماتم ماه محرمت
وقتش رسیده است که جان را فدا کنیم
ما پای خیر مقدم ماه محرمت

دکمه بازگشت به بالا