کافرِ رویِ توام ای بُتِ زیبای خدا
سائل کوی توام عالیِ اعلای خدا
انبیا دستِ توسل به تو دارند علی
دستگیرِ همه ای , دستِ توانای خدا
کافرِ رویِ توام ای بُتِ زیبای خدا
سائل کوی توام عالیِ اعلای خدا
انبیا دستِ توسل به تو دارند علی
دستگیرِ همه ای , دستِ توانای خدا
آن قدر عاشقیم که املا نمی شود
مستی ما که در قلمی جا نمی شود
زلف مرا به پنجره های ضریح عشق
طوری گره زدند , دگر وا نمی شود
بابا که رفت , غصه ی زهرا شروع شد
تازه مصیبت و غم عظما شروع شد
بابا که بود , زندگی اش رو به راه بود
بعد از پدر , هجوم بلاها شروع شد
دردی که زهرا میدهد مانند درمان است
آنکه ندارد حب زهرا را مسلمان است؟؟؟
با دست خالی آمده پشت درش سائل
هنگام بر گشتن ولی یک پا سلیمان است
بیا که تا تو نیایی بهار بی معناست
خوشیِ مردمِ این روزگار بی معناست
تب فراق تو بیچاره کرده دنیا را
بدونِ تو به دلِ ما قرار بی معناست
منم که جوشش عشق علی است در کارم
چنین شده است که رونق گرفته بازارم
اگر که سلطنت این جهان دهند به من
جز آستان علی سر فرو نمی آرم
می خواستم غلام تو باشم ولی نشد
زیبنده ی سلام تو باشم ولی نشد
می خواستم مطیع فرامین تو شوم
فرمانبر پیام تو باشم ولی نشد
خانه ی امن الهی بود و “در” لازم نداشـت
“در”حریمِ صاحبِ تیغ دو سر, لازم نداشـت
فاطمه از فرط گریه روز و شب سردرد داشت
پـــس , زمان بارداری دردسـر لازم نداشت
این ذات مبتلای تو…یا مرتضی علی
فانیست در بقای تو…یا مرتضی علی
حوریه بودم و به چنین شکلم آفرید
تنها خدا برای تو یا مرتضی علی
تو که در سینه خود سوره کوثر داری
بوسه بر دست خود از لعل پیمبر داری
تو همان سیب بهشتی که پیمبر بوئید
دامنی چون گل ریحانه معطر داری
ناله های زخمی پروانه می لرزد چرا
یک کبوتر در میان لانه می لرزد چرا
جمع زهرا با علی میخانه می گردد فقط
فاطمه حرفی بزن پیمانه می لرزد چرا
با خدا نیست برابر حیدر
از علی رفته فراتر حیدر
حضرت یک تنه لشکر حیدر
همسر حضرت کوثر حیدر