یک بار هم مارا حرم کی میبری تو
تنها برای مزد می آیم به هیئت
از تو توقع داشتم آقا.. زیارت
یک بار هم مارا حرم کی میبری تو
تنها برای مزد می آیم به هیئت
از تو توقع داشتم آقا.. زیارت
میخواستم برای تو باشم ولی نشد
کنج حرم گدای تو باشم ولی نشد
میخواستم که یک شب جمعه به سرزنان
مهمان کربلای تو باشم ولی نشد
در بهاری که هوایت نکنم پاییزم
از سر ِحلقه ی ِگیسوی تو حلق آویزم
سر ِخود را به روی دست گرفتم اما
سر به زیرم من از این پیشکش ناچیزم
آقا نگاهم مانده بر در تا بیایی
از جاده های روشن فردا بیایی
دوری تو بغضی نشانده در گلویم
ای کاش میشد یا بمیرم یا بیایی
به هستی ام نفسی داده هست, می آید
کسی اگرچه به او دل نبست , می آید
دوباره ندبه بخوان ,باز حرف تازه بزن
بگو کسی که عزیز من است , می آید
قبل هجران تو آقا ما به هجران رفته ایم
خود سرانه کو به کو دنبال شیطان رفته ایم
یک هزار و سیصد و چندی است غیبت خورده ایم
تو تماما حاضری و ما به هجران رفته ایم
بی تو در این طریق دویدن به صرفه نیست
هِی میدویم و این نرسیدن به صرفه نیست
جان مرا بگیر که این طور بهتر است
دیگر بدون یار تپیدن به صرفه نیست
مادر بساط اشک و دعا را بپا بکن
سجاده پهن بکن خدا را صدا بکن
تسبیح خود دوباره به دستت بگیر و باز
بعد از نماز, دست به سوی خدا بکن
آقا برای کرب و بلا زار می زنم
از فرط هجر کرب و بلا جار می زنم
این آخرین امید دل خسته ی من است
دست طلب به نام علمدار می زنم…
سید محمد هاشم مصطفوی
بیش از این کاش با خدا باشیم
بیش از این با تو آشنا باشیم
می شود عاشق تو اهل سحر
باید اهل شب و دعا باشیم
بنده ی نفسم شدم, سوز و نوایم رفت… رفت
از نفس افتادم و حال دعایم رفت… رفت
غفلتم توفیق توبه کردنم را برده است
از قنوتم رَبَّنٰا إغْفِرْ لَنٰایم رفت… رفت
دادند براتم که گدایی بکنم
در پیش کریم خود نمایی بکنم
بر حال دل خویش دعایی بکنم
وقتش شده تا خدا خدایی بکنم