اشعار مناجات

دیده هامان ز فراق است که بارش دارد

دیده هامان ز فراق است که بارش دارد
قلب ها از تپش عشق تو لرزش دارد..

این دل خسته ز دوری و فراقت آقا
روزهایی که نبودید شمارش دارد…

باید عاشق کمی ضرر بدهد

باید عاشق کمی ضرر بدهد
در ره عاشقی جگر بدهد

پای شمع نگاه محبوبش
مثل پروانه بال و پر بدهد

رونق گرفت از غم تو زندگانی ام

رونق گرفت از غم تو زندگانی ام
ای یار مهربان به کجا میکشانی ام ؟

حالا که پیرمرد شدم کیف میکنم
چون وقف روضه بود تمام جوانیم

هر وقت حرف دیدن یارست لن هم هست

هر وقت حرف دیدن یارست لن هم هست
دل کندن از دلبستگیها, از وطن هم هست
گفتم همه جمعند شاید جاى من هم هست

در باغ اگر گل هست, پهلویش چمن هم هست

ای اهل درد چشم ترم را بیاورید

ای اهل درد چشم ترم را بیاورید
آهی که بود دور و برم را بیاورید

باید به سوی خیمه‌ی یارم سفر کنم
تا فرصت است بال و پرم را بیاورید

کسی , زبانِ مـنِ لال را نمی فهمد

کسی , زبانِ مـنِ لال را نمی فهمد
دلیـلِ اصلیِ این حال را نمی فهمد

شبیه میوه ی آفت زده ست بر شاخه
کسی که دردِ منِ کــال را نمی فهمد

چشمان ما به قدر دو دریا حسینیه ست

چشمان ما به قدر دو دریا حسینیه ست
امن است ساحل دل ما تا حسینیه ست

ما تکیه میزنیم به این تکیه ها فقط
چون تکیه گاه حضرت زهرا حسینیه ست

قسم به قافله سالار ظهر عاشورا

قسم به قافله سالار ظهر عاشورا
قسم به چادر خاکی حضرت زهرا
قسم به نخل رشید حرم ابو فاضل
قسم به پیکر درهم شکسته ی سقا

بیمارها دارالشفا را می شناسند

بیمارها دارالشفا را می شناسند
اینجا تمام دردها را می شناسند
اینجا غریب و آشنا فرقی ندارد
اینجا غریب و آشنا را می شناسند

این من و هجر تو و حال به هم ریخته ام

این من و هجر تو و حال به هم ریخته ام
رحم کن بر من و احوال به هم ریخته ام

منم آن عاشق جامانده ی روز عرفه
سر به زیرم سر اعمال به هم ریخته ام

"بگذار تا بگریم چون ابر در بهاران "

“بگذار تا بگریم چون ابر در بهاران “
من منتظر نشستم در راه تو کماکان
حتی اگر که مردم یک سر بیا سراغم
“کز سنگ ناله خیزد روز وداع یاران”

دل که می‌‎گیرد دوچشم تر به دادم می‎رسد

دل که می‌‎گیرد دوچشم تر به دادم می‎رسد
در زمان فقر این گوهر به دادم می‎رسد
وسع کم هرگز برای ما فقیران ننگ نیست
دست من خالی که باشدسربه دادم می‎رسد

دکمه بازگشت به بالا