قدم نهاده به دنیا ستون خانهء کعبه
خدای عشق رسید از درون خانهء کعبه
درید پیرهن و هو کشید و قهقهه سر داد
خدا خودش شده مات از جنون خانهء کعبه
قدم نهاده به دنیا ستون خانهء کعبه
خدای عشق رسید از درون خانهء کعبه
درید پیرهن و هو کشید و قهقهه سر داد
خدا خودش شده مات از جنون خانهء کعبه
آنکه را حُبِّ علی نیست به دل، از ما نیست
هرکه شد شیفته ی عشق علی، تنها نیست
سائل و ریزه خور و خادمِ درگاهِ توأیم
جز علی هیچکسی بر دل ما مولا نیست
با قلم احساس من نقش دو ابرو میکشید
مست شد تاکه ز تاب زلف و گیسو میکشید
نبض احساس دلم,من را به هر سو میکشید
یک صدو ده مرتبه بانگ هوالهو میکشید
برای گفتن از او پای شعر هم به گِلْ است
قلم به دست من حتّی هنوز هم دو دل است
چگونه واژه بگیرد به کار چون خجل است
که جان سپردن شاعر ز عجز, محتمل است