به دامان آسمان دُر و گُوهر,داشت
ستاره دسته دسته گل به بَر,داشت
ز لبخند ملاٸک,نور می ریخت
سحر از وقتِ موعودی ,خبر داشت
امام رضا (ع)
ساقیا بوی نسیم سحری ما را بس
در همین حد که نمودی نظری ما را بس
حاجت ازدل نگذشته تو روا می سازی
از گرفتاری ما باخبری ما را بس
هربار میبخشی مرا, من نصف جان میشم
ازبس خجالت میکشم, آب روان میشم
صد سال پیش از کوچه ما رد شدی اما
هر وقت میبوسم زمین را آسمان میشم
باید برای از تو سرودن وضو گرفت
یک گوشه ای نشست و به لب ذکر هو گرفت
با پای دل مسافر صحن عتیق شد
آنجا ز دست ساقی کوثر سبو گرفت
تا خداوندان شمایید و گدایانیم ما
در مسیر طوس آهوی بیابانیم ما
پشت سقاخانه ات دنبال درمانیم ما
سربلندیم و سرافرازیم و بارانیم ما
سلام حضرت والا سلام حضرت سلطان
سلام رحمت پروردگار حضرت باران
قسم به نان تنوری خانه ات که همیشه
به دستهای گدا داده است دست شما نان
بیمارم و دنبال شفا آمده ام
محتاجم و در پی عطا آمده ام
سوگند به تک تک کبوترهایت
با آرزوی کرب و بلا آمده ام
محمدحسن بیات لو
به نام قبله ایرانیان به نام حرم
به نام خادم و جاروکش و غلام حرم
به نام پنجره فولاد و لطف بسیارش
به نام این همه خیر علی الدوام حرم
با صدای ساعتی که زنگ میزد هشت صبح
باادب تعظیم کردم روبه مشهد هشت صبح
بازیارت نامهٔ مخصوص مولانا الرضا (ع )
باز باشوق حرم اشکم در آمد هشت صبح
اگر می تراود زِ لبها علی
اگر نعره دارم سراپا علی
ندارد دلم قبله الا علی
که دیدم خدا را فقط با علی
باید شکست ساغر و از می وضو گرفت
باید ز دست بانی باده سبو گرفت
از عرش آمده ست… زمین آبرو گرفت
هر عاشقی که باده ی خود را از او گرفت:
این در همیشه روی سایل باز باز است
آقای این خانه عجب مهمان نواز است
این گنبد و گلدسته ها یک کارش این است
اینجا سرافکنده همیشه سرفراز است