این من و این حالِ پریشانی ام
عابرِ این کوچه یِ بارانی ام
موجم و بر صخره سَری میزنم
من زِ تو لبریزم و طوفانی ام
این من و این حالِ پریشانی ام
عابرِ این کوچه یِ بارانی ام
موجم و بر صخره سَری میزنم
من زِ تو لبریزم و طوفانی ام
بیشتر از بیشتر از بیشتر
مى شود از عشق دلم ریشتر
من که اویسم ز قَرَن آمدم
وقت ندارم به خدا بیشتر
آقا نگاهم مانده بر در تا بیایی
از جاده های روشن فردا بیایی
دوری تو بغضی نشانده در گلویم
ای کاش میشد یا بمیرم یا بیایی
به هستی ام نفسی داده هست, می آید
کسی اگرچه به او دل نبست , می آید
دوباره ندبه بخوان ,باز حرف تازه بزن
بگو کسی که عزیز من است , می آید
تاریکی ام, تا نور یارمه جبین نیست
بی تو گل زهرا, بهاری در زمین نیست
امسال هم با جمعه هایش می رسند و…
تقویم هم بی تو به غیراز نقطه چین نیست
قبل هجران تو آقا ما به هجران رفته ایم
خود سرانه کو به کو دنبال شیطان رفته ایم
یک هزار و سیصد و چندی است غیبت خورده ایم
تو تماما حاضری و ما به هجران رفته ایم
آلوده ام, آلوده را هم راه باید داد
راهى نشان بر بنده گمراه باید داد
شرمنده ام, شرمنده را تکریم باید کرد
تا مى شود شرمنده را درگاه باید داد
غم فراق تو اصلاً برام کم نگذاشت
لبم که خواست شکایت کند دلم نگذاشت
همیشه درد دلم با تو نیمه کاره گذشت
لبم که باز شد این دفعه گریه ام نگذاشت
تاریکی ام, تا نور یارمه جبین نیست
بی تو گل زهرا, بهاری در زمین نیست
امسال هم با جمعه هایش می رسند و…
تقویم هم بی تو به غیراز نقطه چین نیست
آسمان جلوات تو پریمی طلبد
سرماز خاک درت تاج سری می طلبد
این خبر داشتنم ازهمه شهر چه سود؟
همنشینتو شدن بی خبری می طلبد
با کلاف آمدنم عاقبتشمعلوم است
پیدلدار دویدن گهری می طلبد
باید از خویش گذر کردو تمنای تو داشت
جایخوش آب و هوا هم , سفری می طلبد
صبح و شب بر سر کویتهمه گرم سخنند
حرفهای من بیدل سحری می طلبد
داشت از شوق تو میکشت همه عشقش را
امتحاندادن عاشق پسری می طلبد
کار هر شمع فقط سوختنپروانه است
بهتو نزدیک شدن هم جگری می طلبد
جمع کردم همه اسبابدلم را جز اشک
راهبی آب وعلف چشم تری می طلبد
آنقدر طعنه شنیدم کهدگر می دانم
عاشقیار شدن گوش کری می طلبد
ما که کرک و پرمانریخته از هجر ولی
آسمانجلوات تو پری می طلبد
سید یاسر اقشاری
اززندگی بی تو بیزاریم مولا
دیگربیا خیلی گرفتاریم مولا
غیراز ظهور تو نخواهیم از خداوند
شبتا سحرهایی که بیداریم مولا
این جمعه هم نیامدی و گریه سر کنم
باید دوباره بی تو شبم را سحر کنم
آخر نمی شود که فقط کنج خلوتی
زانو بغل ز هجر رخت دیده تر کنم