تاسوعا

بیا آقا جان

بیا که محفل ما بی تو آسمانی نیست
اگر نظر نکنی اشک دیدگانی نیست

تو پیر گریهء مایی مرا دعائی کن
که بی دعای تو خیری در این جوانی نیست

ما حسینی شده

چه غم از غصـّه واندوه که مولا داریم
ما کویری زدگان هیبتِ دریا داریم
چه غم از بی خبری یا ز غمِ تنهایی
ما در أین خانه ی امن ست که مأوا داریم

آب محتاج

هرکسی رفت بدنبال تو راهش وا شد
هرکسی بوسه به پای تو نزد رسوا شد
آب محتاج لب توست نه تو محتاجش!
لب خشکیده ی تو داغ دل دریا شد

قبیله ام

یارب دلم هوای ملاقات یار کرد
هرکار کرد با دل روزگار کرد
شرمنده حسین شدم از قبیله ام
فامیل بد چقدر مرا شرمسار کرد

تاشد

آه ؛آبت کرد نام آب آور داشتن
چون که محکوم است هرساقی به ساغر داشتن

العطش از عمق جان نیزه ها برخاست تا
کثرت زخم تو شد منجر به کوثر داشتن

ساقیِ آب

 

 

بیرق به رویِ شانه یِ سالارِ کربلاست
حیـدر مـدد شعارِ علـمدارِ کربلاست

او وارثِ تمامی اوصافِ حیدر است
ساقیِ آب و ثانیِ ساقیِ کوثر است

حماسه

می آید از بهشت خبرها یکی یکی

امشب گشوده شد همه درها یکی یکی

وقتی علی دوباره قدم میزند به خاک

مبهوت میشوند نظرها یکی یکی

نام تو هست

نام تو هست ذکر لبهای رقیه وقت خواب

مشک تو بوده تمام آرزوهای رباب

ای برادر می کنند بعد تو غارت خیمه ها را

دخترم را می زنند و می برند گوشواره ها را

به یاد ساقی و مشک

به یاد ساقی و مشک و علم امشب پریشانم

میان کف العباس و حرم امشب پریشانم

شبیه بیت های محتشم امشب پریشانم

مرا دریاب تشنه آمدم … امشب پریشانم

به نام آب

به نام آب,به نام فرات نام شما

 من آفریدهشدم که کنم سلام شما

 نوشته‌اند بهروی جبین ما دو نفر

 شما غلامحسین و منم غلام شما

خدا کُنَد که

خدا کُنَد که کسی تیر اینچنین نَخورَد

بدونِ دست به یک لشگر ِ لعین نَخورَد

سه شعبه تا که رها شد نشستم و گفتم

خدا کند که به آن چشم ِ نازنین نَخورَد

دل آب را شکست

در آب دست برد و دل آب را شکست

با خنده ای ملیح که مهتاب را شکست

درخواهش لبش کفه ای آب بر گرفت

لرزید بر خود دل این خواب را شکست

دکمه بازگشت به بالا