جوادپرچمی

روی به هم ریخته ام…

بابا بنگر رویِ به هم ریخته ام را

وا کن گره یِ موی به هم ریخته ام را

دیگر رمقی نیست به رویتبگشایم

چشم تر ِ کم سویِ به همریخته ام را

بگذارید از این

بگذارید از این خانه عبا بردارد

لااقل رحم نمایید عصا بردارد

بگذارید در این حلقه ی دود و آتش

طفل ترسیده از این معرکه را بردارد

دکمه بازگشت به بالا