حامد آقایی

عشق شیرینم

دوباره زمزمهٔ راهیانِ نور شده
و باز دست گدا تا حرم چه دور شده

دلم عجیب زند شور ، عشق شیرینم
دوباره حاصل این چشم ، اشک شور شده

مرد غریبی

ای مرثیه ها اشک بریزید برایش
خون گریه کنید دیده ها بهر عزایش

بر مرد غریبی که به خود یارندیده
ای حنجره ها روضه بخوانید برایش

هلالِ ماه

هلالِ ماه بودن با تو و قدِّ کمان با من
برای حفظ این پرچم امیر عشق جان با من

تلاوت کن قیامت را که منبرها به پا خیزند
بخوان یَحیای من آیات را تفسیر آن با من

تاج حیات ما

پایان عمر ماست پایانِ نوکری
تاج حیات ماست عنوانِ نوکری

در روز رستخیز بر جمله عاشقان
میزان آبروست میزان نوکری

هُرم عطش

هست قالو به لبش گر که بلامی آید
از سما نعره لا حول و لا.. می آید
از حرم آمده و قبله نما می آید
بر دل کفر ببین شیر خدا می آید

کاروانِ اشک

آن کاروانِ اشک رسید و مقابلش
از خنده بیخودند خواص و عوام هم

انگار عقدهٔ دلشان ‌وا نگشته است
حرفی نمی زنند به قدر سلام هم

بخوان اذان

قدم بزن کمی حالا که می روی اکبر
ببین که اشک غم از دیده ام سرازیر است

بخوان اذان و برو ای موذنم اما
برای کشتنت این بار بانکِ تکبیر است

با اینکه تشنه اند ولی از غم حسین
دیگر به شام ظهر عطش حرف آب نیست

دلسوز مردهای حرم بود زینب و
زین پس دلی به غصه زینب کباب نیست

بی سرپناه

بی سرپناه ، سایهٔ بر سر کجا روم
با شمر و با سنانِ ستمگر کجا روم

همراه خواهرت شده چشمان پستِشان
از ترس دستِ دشمن و معجر کجا روم

چو نامید شدم

چو نامید شدم پشتِ من دعایت بود
چو بسته شد نفسم از گنه، هوایت بود

به وقت حادثه گفتم امام ، ادرکنی
اگر چه من نشنیدم ولی صدایت بود

به روی دست پدر

به روی دست پدر با رخی منیر رسیدی
صغیر بودی و در عزم خود کبیر رسیدی

به روی دست خدواند جای توست علی جان
لباس رزم تو قنداقه شد امیر رسیدی

به روی دست پدر

به روی دست پدر با رخی منیر رسیدی
صغیر بودی و در عزم خود کبیر رسیدی

به روی دست خدواند جای توست علی جان
لباس رزم تو قنداقه شد امیر رسیدی

دکمه بازگشت به بالا