قدم بزن کمی حالا که می روی اکبر
ببین که اشک غم از دیده ام سرازیر است
بخوان اذان و برو ای موذنم اما
برای کشتنت این بار بانکِ تکبیر است
قدم بزن کمی حالا که می روی اکبر
ببین که اشک غم از دیده ام سرازیر است
بخوان اذان و برو ای موذنم اما
برای کشتنت این بار بانکِ تکبیر است
با اینکه تشنه اند ولی از غم حسین
دیگر به شام ظهر عطش حرف آب نیست
دلسوز مردهای حرم بود زینب و
زین پس دلی به غصه زینب کباب نیست
بی سرپناه ، سایهٔ بر سر کجا روم
با شمر و با سنانِ ستمگر کجا روم
همراه خواهرت شده چشمان پستِشان
از ترس دستِ دشمن و معجر کجا روم
چو نامید شدم پشتِ من دعایت بود
چو بسته شد نفسم از گنه، هوایت بود
به وقت حادثه گفتم امام ، ادرکنی
اگر چه من نشنیدم ولی صدایت بود
به روی دست پدر با رخی منیر رسیدی
صغیر بودی و در عزم خود کبیر رسیدی
به روی دست خدواند جای توست علی جان
لباس رزم تو قنداقه شد امیر رسیدی
به روی دست پدر با رخی منیر رسیدی
صغیر بودی و در عزم خود کبیر رسیدی
به روی دست خدواند جای توست علی جان
لباس رزم تو قنداقه شد امیر رسیدی
به سینه سنگ تو زنم
چه در زِره یا کفنم
نیزه چو شد پیرهنم
به مرگ خنده می زنم
به سینه سنگ تو زنم
چه در زِره یا کفنم
نیزه چو شد پیرهنم
به مرگ خنده می زنم
چو نامید شدم پشتِ من دعایت بود
چو بسته شد نفسم از گنه، هوایت بود
به وقت حادثه گفتم امام ، ادرکنی
اگر چه من نشنیدم ولی صدایت بود
بخوان حدیث پیمبر که اینچنین فرمود
نگاه کردن بر روی او عبادت شد
و آنکه از رخِ مولای خویش محروم است
به لب چو ذکر علی داشت غرق طاعت شد
قسم که می زند این دل عجیب شور حسین
دل شکستهٔ من را نریز دور حسین
بگیر گوش مرا و بیاورم در راه
مرا کنارِ خودت وصله کن بزور حسین
دست به دست می شود بر همه هست می شود
به وقت دیدنش چقدر دیده مست می شود
چه دلخوش است مادرش چه دلکش است دلبرش
ماه اگر ببیندش علی پرست می شود