حسن لطفی

یا علی مولا

تا تَرَک خورد سَرَش دُخترش اُفتاد زمین
دست بگذاشت رویِ معجرش اُفتاد زمین

بیشتر تیغ فرو رفت میانِ اَبرو
تا که از ضَرب علی با سرش اُفتاد زمین

غم می‌وزید

غم می‌وزید شادیِ ما مختصر کُنَد
شب می‌رسید کامِ مرا تلخ تر کُنَد

کو مَحرمی که بر درِ این خانه سر زَنَد
کو مَرحمی که بر جگرِ ما اثر کُنَد

هِق هقِ مُمتدَش

غم که آوار می‌شود اِی وای
درد بسیار می‌شود اِی وای
خواب دُشوار می‌شود اِی وای
سُرفه خونبار می‌شود اِی وای

حُجَّتنا فاطمه

انتها نیست در آن جلوه که با فاطمه است
نقطه‌ی “فا” علی و نقطه‌ی “با “فاطمه است

کیست او حضرت حق یا که نبی یا که علی
کیست او فاطمه یا فاطمه یا فاطمه است

ردِّ شعله‌

اگرچه سایه‌ای از دخترت به جا مانده
رسیده‌ام که بگویم قرارِ ما مانده

رسیده‌ام سرِ خاکی که سایه بانش ریخت
نِشسته‌ام ؟ نه قد و قامتم دوتا مانده

سوسو مزن

بر شانه می‌آورد تا بانو نیافتد
آرام تا این شمع از سوسو نیافتد

پروانه بود و دورِ مادر چرخ می‌زد
حتی نگاهی بر جلالِ او نیافتد

ای تَرک خورده

همینکه درد زِ چشمِ تو خواب می‌گیرد
تمامِ جانِ مرا اضطراب می‌گیرد

بیا به همسرِ خود لحظه‌ای تبسم کُن
دلم از اینهمه حالِ خراب می‌گیرد

خنده‌ی نامحرمی

شب و کابوس از چشمِ منِ کَم سو نمی‌اُفتد
تبِ من کَم شده اما تبِ بانو نمی اُفتد

غرورم را شکسته خنده‌ی نامحرمی یارَب
چه دردی دارد آن کوچه که با دارو نمی‌اُفتد

عشق آمد

آستان دیدیم و پیشانی شدیم
آسمان دیدیم و بارانی شدیم
عشق آمد باز طوفانی شدیم
بعد از این عُمانِ سامانی شدیم

حضرت عشق

راهِ دل جُز به بی کران نخورَد
جز به کویِ”حسین جان” نخورَد

سر فرازی نصیبِ سر نشود
تا که بر خاکِ آستان نخورد

عصمت الله

می‌نویسم که والضُحیٰ زینب
عصمت اللهِ کبریا زینب
جمعِ اَسماء و اِسمها زینب
ربنا بعدِ ربنا زینب

سَنَ قربان زینب

بنویسید خداوند و پس از آن زینب
بنویسید علی در دلِ میدان : زینب
بنویسید که زهراست در ایمان زینب
بنویسید حسن بعد حسن جان زینب

دکمه بازگشت به بالا