بنده ای بدتر از این بنده مگر داری؟ نه
ماهِ تو رفـت ولـی کـرده گدا کاری ؟ نه
تو مرا خواندی وُّ دستانِ مرا می گیری
مـن تو را با عملِ خود می کنم یاری…نه
بنده ای بدتر از این بنده مگر داری؟ نه
ماهِ تو رفـت ولـی کـرده گدا کاری ؟ نه
تو مرا خواندی وُّ دستانِ مرا می گیری
مـن تو را با عملِ خود می کنم یاری…نه
یا علی حِصـْنِ حَصین راتوخودت معنا کن
گـم شـدم در خـودم آقـا تـو مـرا پیـدا کن
هـر کـجا رفتـهام از لطـف تو گفـتم حـیدر
این صـفت در تو اگر نیسـت مـرا رسوا کن
از سرِ شب که سـر سفره یِ افطار نشست
حال و روزش به دلم چنگ عجیبی میزد
کمی از نان و نمـک شبنمی از آن فدک
آهِ آرام حـرم بانـگ غـریبی مـی زد
ما را به گل پرپر ارباب ببخش
ما را به علی اکبر ارباب ببخش
ما را به همان لحظه که می خندیدند
بر هق هق و چشم ترِ ارباب ببخش
دختـری از عشیره یِ خورشید
چشم خود باز کرد و دنیا دید…
گل لبـخنـد بر لـب توحـید
شاه دین گونه های او بوسید
دختـر نوری و به ما نور خدا بخشیدی
تو با دعـا آمـدی و حـال دعا بخشیدی
پر از صدای رحمتی پر از سلام و صلوات
به خانه یِ شاه وفا خوب صفا بخشیدی
روزی که آمد دست و پا گم کرد تقویم
واشـد لبِ هـور و مـَلـَک تنها به تکـریم
از ماه و روز و ساعت و سالش نگفتند
گـفتـند زهـرا آمـده گفتـیم … تسـلیم
از خدا خواستم فقط این را
که بـمانم همـیشه پای شـما
بدُو پستم قبول اما هست
دل دیـوانه مـبتلای شما
مـا انـتظار دیـدن دلــدار داریم
در سینه عشق حیدر کرار داریم
ما با غـلامی علـی شـاه جهـانـیم
چشم انتظار مهدیِّ صاحب زمانیم
میشود پای همـین زمزمهها توشه گرفت
به کرمْ خانهٔ شاه آمد و شش گوشه گرفت
میشود نادِعـلی گـفت و خدایی تر شد
با عـلـی زائـر دربـار دل و دلبـر شد
میشود پای همـین زمزمهها توشه گرفت
به کرمْ خانهٔ شاه آمد و شش گوشه گرفت
میشود نادِعـلی گـفت و خدایی تر شد
با عـلـی زائـر دربـار دل و دلبـر شد
یا علیِّ ابن حسین ابن علی سالاری
آمـدی مـثل عمو جانت عَلم برداری
با اذان گفتن تو کـِیـْف کند اربابم
منـطق احمـد و تـیغ حیدر کرّاری
حسین ایمانی