ما در کنار هم چه غریبانه سوختیم
در پای شمع دین چو پروانه سوختیم
با صبر در شرار ستمها چه ساختیم
ما با قبول عشق چه مستانه سوختیم
حسین رضایی
از دلِ تنگِ گنهکار, برآرم آهی
تا که کوه گنهم را بخری با کاهی
به سیه روی, حریمت, ز ترحم یارب
چه شود گر بنمایی, نظری گهگاهی
صبح ها تا به طلوع و سحر آراییِ شمس
می نشینم که ببینم همه زیباییِ شمس
آن زمانی که چو طاووس پرش باز کند
فجر صادق شده, بنشین به تماشایی شمس
ای روی گلعذار تو یاد آور بهشت
وی یک کرشمه در رخ تو دلبر بهشت
ای جلوه ای ز طلعت زیبای تو قمر
وی ماهتاب و شمس درخشان فر بهشت
الهی منم بنده ی پرگنه
ز جرم و خطا گشته ام روسیه
پشیمانم و از تو شرمنده ام
نگر از خجالت سر افکنده ام
ای سراپا عشق و پاکی وصفا
اسوه ی دلداری و صبر و وفا
ای بلندای عطا را قائمه
مادر گلهای باغ فاطمه
دیدم هجا هجا نفست در تلاطم است
در هر نفس نفس زدنت قافیه گم است
حرفی بزن دوباره غزلواره ی علی
خورشید من, که محو رخت ,ماه وانجم است
خبر توطئه ی نبشِ قبور آمده است
آری عمار, چو پیکی, به حضور آمده است
یا علی خیز و نگر, باز عدو مستِ غرور
بر حرمخانه ی زهرا به عبور آمده است
چلچراغ خانه ام سوسو نمی زد کاشکی
بهر من بر این جماعت رو نمی زد کاشکی
کاش زهرا پشت در هرگز نمی شد یاورم
یا عدو بر صورت وبازو نمی زد کاشکی
دل بسته ام به دلبر پایین پای تو
پر می زند کبوتر دل در هوای تو
باشد قرار سینه ی آشفته ام حسین
ذکر فضائل حرم و کربلای تو
آمدن این راه و مولا را ندیدن مشکل است
از گل روی برادر گل نچیدن مشکل است
ای رضا جان آمدم اما رمق تا طوس نیست
وقت رفتن آمده, این دل بریدن مشکل است
این شعار شیعه هر شب و هر روز است
عشق علوی به سینه جان افروز است
باشیخ نمر از دل وجان می گوییم
مارا بکشید !همیشه حق پیروز است
حسین رضایی
- ۱
- ۲