حضرت مسلم(ع)

حالا که وقت کربلای من گرفته

حالا که وقت کربلای من گرفته
این کوچه ها را گریه های من گرفته

میخواستم تا که فدایی تو باشم
خوشحالم از اینکه دعای من گرفته

کوفیان در دلشان کینه ی زهراست نیا

کوفیان در دلشان کینه ی زهراست نیا
مسلمت را بنگر بی کس و تنهاست نیا

کار این بی صفتان سبّ عمویم علی است
بینشان بغض علی واضح و پیداست نیا

باید از کجا بگم برای تو

باید از کجا بگم برای تو
الهی که من بشم فدای تو
دارم از دوری تو دق میکنم
به خدا کرده دلم هوای تو

مسلمم سلمانُ منّای حسین

مسلمم سلمانُ منّای حسین
در رگ من خون بابای حسین
قبله گاهم قدّ و بالای حسین
ارزشم هیچ است منهای حسین

سلام حضرت زهرا به آن سفیری که

سلام حضرت زهرا به آن سفیری که
تمام زندگی اش پای یار افتاده

تمام شهر به او پشت کرده و حالا
میان کوچه دلش بی قرار افتاده

قدم به راه بیابان نزن, به کوفه نیا

قدم به راه بیابان نزن, به کوفه نیا
بیا به کوفه ولی بی کفن به کوفه نیا

من از خیانت این شهر کوهِ تجربه ام
برای تجربه اندوختن به کوفه نیا

کسی به غیر خودم نیست بی قرار دلم

کسی به غیر خودم نیست بی قرار دلم
نه بی قرار دلم, بی قرار یار دلم

میان آتش دل شعله میکشد آهم
شکسته شد سر بازارها عیار دلم

داد جگرش ادامه داد علی ست

داد جگرش ادامه داد علی ست
فریاد گلوش عین فریاد علی ست
هیهات! سفیر بودنش جرمش نیست
جرمش فقط این است که داماد علی ست

با لب پاره ؛ لب بام ؛ سلامم به شما

با لب پاره ؛ لب بام ؛ سلامم به شما
تا بگیرد دلم آرام ؛ سلامم به شما

آخر از عشق تو راهیّ سر دار شدم
ای علی زاده ببین میثم تمار شدم

نامه ای را که نوشتم جگرم را سوزاند….

نامه ای را که نوشتم جگرم را سوزاند….
دست من بشکند این بال و پرم راسوزاند

یک نفر نیست که در کوفه پناهم بدهد…
غیر از این توئه کسی نیست که راهم بدهد

با غربت و غم شهر کوفه همنشین است

با غربت و غم شهر کوفه همنشین است
حال و هوای غصه اینجا بس عجین است
بیعت شکستن عادت دستان اینجاست
هر روز اینجا یک امیرالمومنین است

این کوفیان که دم ز مرام و وفا زدند

این کوفیان که دم ز مرام و وفا زدند
هنگام لعن نام علی را صدا زدند

ماندم غریب مثل عمو بین کوچه ها
اینجا تمام شهر به من پشت پا زدند

دکمه بازگشت به بالا