گرچه پیشاز خواهش سائل عنایت می کند
گوشهچشمی هم کند آقا, کفایت می کند
اینگدا چیزی به غیر از اشک تقدیمش نکرد
شاهامّا باز لطفِ بی نهایت می کند
گرچه پیشاز خواهش سائل عنایت می کند
گوشهچشمی هم کند آقا, کفایت می کند
اینگدا چیزی به غیر از اشک تقدیمش نکرد
شاهامّا باز لطفِ بی نهایت می کند
عاشقیدردسری بود نمیدانستیم
حاصلش خون جگری بود نمیدانستیم
پرگرفتیم ولی باز به دام افتادیم
شرط , بی بال و پری بود نمیدانستیم
آسمان از تو خبر داشت ولی ما از تو
سهممان بی خبری بود نمیدانستیم
آب و جاروی در خانه ما شاهد بود
از تو بر ما گذری بود نمیدانستیم
اینهمه چشم به راهی نگرانم کرده
عاشقی دردسری بود نمیدانستیم
بی تو در زندگیم رنگ خدا نیست که نیست
بین عشّاق چو من بی سر و پا نیست که نیست
با غم دوری تو سوخته و ساخته ام
اثری از چه در این سوز و نوا نیست که نیست
آقا چقدر قدم قدم می آیی؟
با ثانیه ها رقم رقم می آیی
تکرار مکررات شاعر این است
آهسته تر از اشک قلم می آیی
نه… جوهر من تمام شد یعنی من
به یک نگاه تو بیمار می شود دل من
به یک کرشمه گرفتار می شود دل من
برای درک حضور تو ای گل نرگس
همیشه راهی گلزار می شود دل من
سر سال است بیا کیسهی مارا پر کن
کاسه ی چشم من ازروضه ی زهرا پر کن
جای خالی مرا در حرمتای مولا
به دو دستان یداللهیسقا پر کن
آقابه ماهم سربزن ماهم گدائیم
دراین بیابان گم شدیم اصلاً کجائیم؟
دعا کن مست و شیدای تو باشم
که محو روی زیبایتو باشم
نمایم خانه ام رااب و جارو
که شاید منپذیرای تو باشم