داریوش جعفری

آزادم

صید آزادم دلم افتاده در دام علی
مست گشتم چون زدم لب بر لب جام علی

چون کبوتر پر زدم بالا و پست چرخ را
نیست آسایش به غیر از گوشهء بام علی

یا حیدر کرار

دستی که نبی گرفته بر بالا دست
یک عمر به او سپرده دل حالا دست

تنها نه ابوتراب ، میدانم او
دارد به طلوع مهر و بر دریا دست

مریض عشق تو هستم

مریض عشق تو هستم دوا نمیخواهم
دخیل دامنم اما شفا نمیخواهم

همین که کشته عشق توام مرا کافیست
تو اعتبار منی خون بها نمیخواهم

السلام ای شاه خوبان

باز باران با ترانه
با نوایی از خراسان
میخورَد بر بامِ قلبم
السلام ای شاه خوبان

آهِ دلِ زینب

آه…فرو ریخت
خورشید برافروخته شد ماه فرو ریخت

ای اهل هدایت
در وقت سحر روشنیِ راه فرو ریخت

فدای لب عطشان حسین

روضه دارم من و افطار لبم نان حسین
رزق ماه رمضانم همه احسان حسین

پیش از افطار شنیدم پدرم تشنه که بود
زیر لب گفت فدای لب عطشان حسین

دلم تنگ شده

نظری کن که برای تو دلم تنگ شده
سینه تنگ و به هوای تو دلم تنگ شده

سائلم آمده ام کیسهء اشکم پر کن
بینوایم به نوای تو دلم تنگ شده

گل عالم

ای رخت ملجا خورشید دو چشمت دریا
صورتت قرص قمر زلف سیاهت یلدا
نور باران شده از یمن قدومت دنیا
جای دارد که پس از روءیت رویت فردا
نزند سر رخ خورشید به دنیا پسرم

خانه ات آباد…حسین

“تا مسیرم به درِ خانه ات افتاد…حسین”
“خانه آباد شدم خانه ات آباد…حسین”

نه کلاسی نه کتابی نه قلمخانه و مشق
قلم و مشق و کلاسِ من و استاد…حسین

ام البنین

از همان روزی که دق الباب کردی خانه را
مادری کردی دوباره دختری دردانه را
گرم کردی با دمت حال دل کاشانه را
گرد زینب کرده ای تفسیر تو پروانه را
خانه کردی در دل پاک امیرالمومنین
ای تمام مادران قربان تو ام البنین

فدای نام تو ام البنین

ای همه عالم فدای نام تو ام البنین
جمله صیادان اسیر دام تو ام البنین

هر چه دریا بود شد شرمنده از احسان تو
قطره آبی خوش ندیده کام تو ام البنین

اشک و آه

دو چشم خویش را بگشا ، سری بردار از بستر
که زانو در بغل دارد ، به بالای سرت حیدر

دو دستم بسته بود و ، دیده ام میدید نامردان
گل یاس مرا کردند ، نیلی همچو نیلوفر

دکمه بازگشت به بالا