شروع عشق به نام خدا به نام شما
من آفریده شدم تا شوم غلام شما
هزار شکر نبوده هنوز روی سرم
به غیر سایه ی لطف علی الدوام شما
شروع عشق به نام خدا به نام شما
من آفریده شدم تا شوم غلام شما
هزار شکر نبوده هنوز روی سرم
به غیر سایه ی لطف علی الدوام شما
بابا رضا بیا نفس آخر من است
سوزان میان تب همه ی پیکر من است
تا آه می کشم ز لبم لاله می چکد
یک باغ سرخ رنگ به دور و بر من است
پاییزی است حال و هوای جوانی ات
طوفان غم رسیده که سازد خزانی ات
تاثیر کرده زهر به اعضای پیکرت
چون لاله ای نموده تو را ارغوانی ات
نیش و کنایه هاست که از یار می خورم
از دست یار زهر شرر بار می خورم
اصلا به جنگ و نیزه و لشکر نیاز نیست
وقتی میان خانه ز دلدار می خورم
سرت به دامن این شاهزاده افتاده
به دست طفل خرابات باده افتاده
کنون که نوبت من شد دو دست کوچک من
کنار رأس تو بی استفاده افتاده
باز روی سر تو ریخته اند
شعله پشت در تو ریخته اند
گریه ات را که بهانه کردند
باز هم حمله شبانه کردند
شهر مدینه باز فضایش گرفته بود
تاریک و سرد و آب و هوایش گرفته بود
حرمت شکسته گشت دوباره ز یک غریب
مردی که شعله بین سرایش گرفته بود
وقتی که نیستی تو بهارم بهار نیست
وقتی که نیستی تو به دلها قرار نیست
این روزهای تلخ که بی تو به شب رسند
آهسته مردن است دگر انتظار نیست
از بس که ریخت شب به شب اشک زلال ما
یوم العزا شده همه ایام سال ما
عاشق نگشته ای که ببینی چه می کشیم
پروانه شو , بسوز , رسی تا به حال ما
ما آه سرد از دل مضطر کشیده ایم
بار فراق با مژه ی تر کشیده ایم
همساز روزگار به عشق تو بوده ایم
از دوری تو رنج مکرر کشیده ایم
از بس که ریخت شب به شب اشک زلال ما
یوم العزا شده همه ایام سال ما
عاشق نگشته ای که ببینی چه می کشیم
پروانه شو , بسوز , رسی تا به حال ما
تویی که شیر رسول خدایی ای حمزه
تو نیروی سپه مصطفایی ای حمزه
اگر چه سنبل اسلام ذوالفقار علیاست
تو هم به تیغ خودت فخر مایی ایحمزه