شیعه هر جا قدم که بر دارد
به کفِ خود دو تا گُهر دارد
با کتابِ خدا و اهلُ البِیت
آسمانی است, بال و پر دارد
شیعه هر جا قدم که بر دارد
به کفِ خود دو تا گُهر دارد
با کتابِ خدا و اهلُ البِیت
آسمانی است, بال و پر دارد
نه اینکه بهر دفاع تو جان نمانده مرا
برای دادن جان هم توان نمانده مرا
نفس کشیدن من نیست غیر جان کندن
ببخش جان جهانم که جان نمانده مرا
دوباره شب شد و از صبح تا همین حالا
چقدر خاطره از ذهن او گذر کرده
پس از حدود چهل سال گریه ؛ عمرش را
به یاد پیرهن پاره پاره سر کرده
از همان روز ولادت قلبِ مضطر داشتی
بین چشمت چشمهای از حوضِ کوثر داشتی
مشت را بر خاک, میکوبیدی و میسوختی
هر زمان که روضهی جانسوزِ مادر داشتی
اظهار درد دل به زبان آشنا نشد
دل شد ز خون لبالب و این غنچه وا نشد
آن جا از آن زمان که جدا از تنم شده است
یک دم سر من از سر زانو جدا نشد