نه هم دمی ,نه مونسی ,نه یار و یاوری
جان کندنم چه سخت شد این روز آخری
یکسال و نیم هست که هِی می خورم زمین
مثل کبوتری که ندارد دگر پری
نه هم دمی ,نه مونسی ,نه یار و یاوری
جان کندنم چه سخت شد این روز آخری
یکسال و نیم هست که هِی می خورم زمین
مثل کبوتری که ندارد دگر پری
مرا میان سپاهت حساب کن بانو
گدای خان حسینت خطاب کن بانو
بـرای آنـکـه بـگویـی تـو کـیـستـی بی بی
مـیـان ظـلـمـت شب آفـتـاب کـن بـانو
اگرچه خورده گره دل به نام حضرت زینب
مرا که شان بیان نیست در حکایت زینب
همین بس است به شرحش اگر بسنده کنم من
که کوه ریشه گفته از استقامت زینب
کعبه آن قبلگه اهل نیاز
ما من امن و حریم اعجاز
آنشب آبستن یک واقعه بود
غرق درتاب و تب و سوزو گداز
ماهمه عبد آستان علی
تشنه لطف بی کران علی
سربلندیم روز محشر چون
هست در قلبمان نشان علی
روز اول بسته کار عاشقی را با خدا
آنکه پای نخلهای کوفه رفته تا خدا
هر اولوالعزمی که میگویند خاطر خواه اوست
عهد بسته پای عشقش با پیمبرها خدا
اصل این است غیر ازین هم نیست
هرکسی با تو نیست آدم نیست
عالم الغیب! جز تو اعلم نیست
عالِمی بر علوم عالَم نیست
ذره ذره همه دنیا به جنون آمده بود
روح از پیکرهء کعبه برون آمده بود
روشنا ریخت به افلاک حلولش آن روز
کعبه برخاست به اجلال نزولش آن روز
تضمینی بر غزل آقای علی کاوند
ساقی رسید و حب می تبلیغ می کرد
بر ما فقیران شرب می تشویق می کرد
معشوق گشت و قلب ما تحریق می کرد
“باید که شرب خمر را تصدیق می کرد
برای وصف تو لالند منطق و اِدراک
دلیل خلقتِ افلاک و خواجه ی لولاک
نوای اشهدُ اَنّ علی ولیُّ الله
نموده یکصد و ده بار در دلم پژواک
هر کسی فقط یک دَم , هم جوارِ حیدر شد
دم به دم دلــش چون ما بی قرارِ حیدر شد
بی خیال یوسف شد هرکه حُسن اورا دید
قـیدِ خویشتن را زد هر که یــارِ حیدر شد
میل پروازی نباشد پر نمی آید به کار
التماس چشم های تر نمی آید به کار
باید از صدق و صفا همواره دل را صاف کرد
شوق جانبازی نباشد سر نمی آید به کار