سعید تاج محمدی

هو العلی الاعلی

نه در کاخ و نه در حجره نه پشت میزها گم بود
علی با کفش های وصله دارش بین مردم بود

کسی که جلوه خشم خداوند است اخم او
بروی مستمندان صورتش غرق تبسم بود

ای آفتاب و ماه نوری از گلوبندت
دل از ملائک میبرد هربار لبخندت

ای با تبسم گرد غم از آسمان برده
ای نه فلک هم حسرت گهواره ات خورده

دکمه بازگشت به بالا