سید پوریا هاشمی

از یتیمی خسته ام

من که بعد از تو به کوه دردها برخورده ام!
از یتیمی خسته ام ،از زندگی سرخورده ام!

دخترت وقت وداعت از عطش بیهوش بود
زهر دوری تو را با دیده تر خورده ام

با سر افتادم زمین

با سر افتادم زمین!
آنقدر رم کرد ناقه آخر افتادم زمین

دستهایم بسته بود
سعی کردم تا نیفتم بدتر افتادم زمین!

روضه

بسته شد روز ازل قول و قرارم با حسین

شکر لله!شد مبارک روزگارم با حسین

سینه زنها یا ز نسل جون یا که قنبرند!

خیر دیده قرنها ایل و تبارم با حسین

بانی عزا

از ازل چشم ها برای تواند

گوش ها وقف روضه های تواند

قوم من خاک پای آن قومی‌‌..

که همه عمر خاک پای تواند

تب وصال

تب وصال تورا شب شب به سر دارد
کسی که از غم تو گریه سحر دارد

هوایی تو هوایی هیچ بامی نیست
تعلقات برای گدا ضرر دارد

میان کوفه اسیرم

هرچند فاتح همه ی جنگها شدم
خیلی میان کوفه اسیر بلا شدم

ابروی من شکست سر کوچه ای شلوغ
زخمی سنگ بازی این بچه ها شدم

راه بود و راه بود

راه بود و راه بود و راه بود
کاروان همراه ثارالله بود

کاروان نه قبله گاه عالمین
مرد یا زن جمله عشاق الحسین

روضه میگیرید

گفت شیخی غافل از دنیا و دین
روی منبر نکته ای بر سایرین..

کای عزاداران که دل دل میکنید!
جای واجب کار باطل میکنید!

آب روی ماست گریه

آب روی ماست گریه آبروداریم ما..
با لباس مشکی ات عمریست خو داریم ما

باطهارت بودن از ارکان مجنون بودنست
حرف لیلا میشود هرجا وضو داریم ما

یا عطشان

دوباره یک شب جمعه! دوباره آه حسین!
رسیده تا همه جا بوی قتلگاه! حسین!

دوباره فاطمه دارد بُنَیّ میخواند
گرفته زمزمه دارد بُنَیّ میخواند

نیست بیداری دراین خواب زمستانی ما
چه مکافاتی شده شبهای هجرانی ما

رودها از درد ناشکری به خشکی میرسند
خشک شد از معصیت چشمان بارانی ما

نگاهی

من از این و از آن حذر میکنم
عزیزم فقط با تو سر میکنم

تو که احتیاجی نداری به من
منم که ز دوری ضرر میکنم

دکمه بازگشت به بالا