برای بندهی عاصی ؛ پناهگاه کجاست!؟
بدون هیچ تعارف بگویمت رو راست:
” مرا بدونِ تو در این حیات ، واویلاست
رضایتِ تو اگر بود ، کردگار ، رضاست
مگو که روی منِ بیپناه ، در ، بستی
شعر انتظار
از ابتدای هفته فقط آه می کِشیم
ما هر سهشنبه ناله ی جانکاه می کِشیم
هِی جمعه روی جمعه تلنبار می شود…
دردِ فِراق را همه ی ماه می کِشیم
زندگی من همیشه بی تو با غمها گذشت
کی میایی, سالها از غیبت کبری گذشت
در قدیم از دوریِ تو دیده ی تر داشتم
حیف شد آن روزهای عاشقی آقا گذشت
اشکی که ما داریم باران هم ندارد
حالی که ما داریم طوفان هم ندارد
هجری که ما دیدیم یوسف هم ندیده
دردی که ما داریم کنعان هم ندارد
چشم نیاز دوختم به راه صاحبالزمان
امید بستهام به یک نگاه صاحبالزمان
امید بستهام ولی چقدر پُر توقعام
چشم گناهکار و روی ماه صاحبالزمان
از دردهاى قلب من آقا خبر دارى
من خوب میدانم مرا تحت نظر دارى
من بد!من اصلاً رو سیاهِ روسیاه اما
وقتى سر سجاده اى و چشم تر دارى
تا که گردیدم آشنای سحر
شددلم وادی صفای سحر
بین سجاده تربتم گل شد
بانم اشک وگریه های سحر
دلتنگ بهاریم بهاری که نداریم
دنبالِ مزاریم مزاری که نداریم
دریاب زمین را به قراری که نداریم
این چشم بیارا به غباری که نداریم
چشمم کجا دنبال چشمانت بگردد
سوریه,مکه,کربلا یا اینکه مشهد
هر هفته چشمانم به سوی آسمان است
شاید بتابی بر دلم آقا تو شاید
دل منپیش همان زلف دوتا مانده هنوز
دیدهدر حسرت دیدار شما مانده هنوز
بوسهیک روز به خاک قدمت خواهم زد
لب بهامید همان بوسه به پا مانده هنوز
دل را به انتظار تو دمساز کرده ایم
این گونه عشق خود به تو ابرازکرده ایم
هرجا کلاس درس سخن از تو گفتن است
ما دفتر گدایی خود باز کرده ایم
از لطف و مهر خود به دلم بیشتر نده
فرصت به حال متهم در به در نده
من با دلم که تنگ نشد از جدائیت…
قهرم تو هم جواب دلم را دگر نده
- ۱
- ۲