او سفیر ِ نهضت ِ کرب و بلاست
پنجه های کوچکش مشکل گشاست
ناز او را عمه جانش می خرد
خنده ی او از حسین دل می برد
او سفیر ِ نهضت ِ کرب و بلاست
پنجه های کوچکش مشکل گشاست
ناز او را عمه جانش می خرد
خنده ی او از حسین دل می برد
عشق گیرای تو یک عالم مسلمان ساخته
از دل زردشت یک عاشق چو سلمان ساخته
نیست دنیا جز کویری خشک و بی آب و علف
برکت نور تو نعمت را فـراوان ساخته
غالباً آن گذری که خطرش بیشتر است
می شود قسمت آنکه جگرش بیشتر است
ارزش عبد در افتادن در سجاده است
سنگ فرش حرم دوست زرش بیشتر است
دارم به خاطر ِ حَرَمَت گریه می کنم
از شوق ِ سفره یِ کرمت گریه می کنم
در روضه هایِ مُحترمت گریه می کنم
وقتی برای درد و غمت گریه می کنم
تو بوده ای ز روز ازل از کریم ها
مهمان سفره ات شده ایم از قدیم ها
امشب بکش تودست نوازش براین سرم
در انتظار لطف تو هستند یتیم ها
به یمن مِهر تو شد از سراب, آب درست
بدون مِهر تو از آب شد سراب درست
نگاه کردن تو خلقت است تکویناً
نگاه کردی و شد ماه… آفتاب… درست
دنبال پرچم تو به هر سو دویده ام
این عشق را به خون جگر ها خریده ام
هر سال روز اولیه در نماز شکر
گفتم چه خوب شد به محرم رسیده ام
سر رسیده انتظار اما شروع ماتم است
هرچه بارانی شوی در ماه این دریا,کم است
خوب و بد فرقی ندارد بهر شاه کربلا
چون خرید این کریم بن الکریمان در هم است
جانم اسیر باده ماه محرم است
دل آشنا به جاده ماه محرم است
“باز این چه شورش است که در خلق عالم است”…
یک ذره از اراده ماه محرم است
دمی بیا و بخوان روضه ی محرم را
تمام آنچه که در دل به پا کند غم را
که تازه؛… تازه شود داغ بی کسی هامان
بخوان که هدیه کنم شور اشک نم نم را
عشق یعنی یکی درون دو تن
عشق یک روح رفته در دو بدن
عشق زهراست روبروی علی
نظر آنهم فقط به سوی علی
فضای شهرمدینه دوباره روحانی است
نماز پنجره هایش چقدر عرفانی است
مگر چه عید بزرگی رسیده که امشب
در آسمان و فلک جشن نور افشانی است