شعر مصائب اسارت شام

قیام بعد تو

قیام بعد تو

یک تنه زینب کند اینجا قیامی بعد تو

با کسی حتی نگفتم من کلامی بعد تو

تا که تو بی جان شدی بهر غنیمت آمدند

ناگهان در خیمه ها شد ازدحامی بعد تو

تشنه تشنه سر جدا گشت از تنت,سالار من

از گلوم پایین نرفت,آب و طعامی بعد تو

من کجا و این اسیری؟من کجا بازار شام؟

هر چه آمد بر سرم,بوده تمامی بعد تو

هرچه گفتم نا نجیب این معجرم را پس بده…

نه جوابی نه حیا نه احترامی بعد تو

دیده ی نا محرمی رویم ندیده تا کنون

خیره بر رویم شده حالا حرامی بعد تو
یاسین قاسمی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

یک دیدگاه

  1. بسمه تعالی شانه
    وبذکر مولاناالمهدی روحی فداه
    سلام دوستان عزیز
    واقعا مرحبا به شما که خوب نوکری میکنید…

    وبلاگ بسیار بسیار مفید و زیبایی دارید..
    از اشعار وبلاگ شما استفاده میکنم…
    به وبلاگ من هم تشریف بیارید..
    شما با افتخار لینک شدید…
    یا علی مدد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا