شعر روضه

توبه شکستم

همیشه توبه شکستم، ولی زمان دادی
میان روضه‌ی اَمنت به من امان دادی

رفیق‌هام، زمینم زدند، اما تو …
به بال‌های زمین خورده آسمان دادی

دخترم ! گریه نکن

از هم لخته‌ى خون روى سرت مى‌بینم
من بمیرم ! چقَدَر روى شما آشفته ست

تَرک روىِ سرت خوب نشد ! من چه کنم؟
از چه رو این همه گیسوى شما آشفته ست؟

شما بفرمائید

برات حرف ندارم شما بفرمائید
به این بهانه نگاهی به ما بفرمائید

به وقت نافله صبح ای مسیحا دم
ز بختِ خفته، ملولم دعا بفرمائید

نور و کرم

زائر اگرچه خوب اگرچه‌ بد رسیده
خیر تو به زوار ، بیش از حد رسیده

به ماه و خورشیدی که دائم می درخشند
یک پرتو از انوار این گنبد رسیده

یا ام المومنین

حیا در چشمهایش بود غیرت داشت همت داشت
چنان آسیه و هاجر چنان مریم نجابت داشت

لباس کهنه میپوشید روی خاک میخوابید
تماما خرج دین میکرد هرچه مال و مکنت داشت

فدای حسین

خوش به حال من و خدای حسین
هر دو گشتیم مبتلای حسین

پدر و مادرم فدای پدر ….
مادری که شده فدای حسین

رویم سیه

ازهمه خسته شدم، خستگی ام را در کن
مضطرم، لطف کن و فکر مَنِ مضطر کن

بی پناهم به جز این خانه پناهم ندهند
من پناهنده شدم بر تو مرا در بر کن

مادرِ زهرا

یا خدیجه مادر نور و دعا
مادر آیینه و آب و صفا
اولین بانوی ایثار و وفا
تا ابد مدیون تو ایمان ما

مادر کوثر

اسلام جز به مهر تو جانی به تن نداشت

عصمت به غیر نام خدیجه سخن نداشت

آن سالهای سخت اگر با نبی نبود

گوییی سپاه دین علی بت شکن نداشت

امّ المومِنین

و هر حرف و حدیثی آیه ی قرآن نخواهد شد
زنی غیر از خدیجه اسوه ی ایمان نخواهد شد

به جز او هیچ امّ المومِنینی نیست در این شهر
به جز او هیچکس همصحبتِ قرآن نخواهد شد

بال و پری نیست

عیب این است دگر بال و پری نیست که نیست
سحر و نافله و چشم تری نیست که نیست
در من خسته پس از این همه سال ازادی
حال جز توبه شکستن هنری نیست که نیست

عبدِ خطاکار

بیچاره ترین بنده یِ دربارِ تو هستم
من عبدِ خطاکار و گنهکارِ تو هستم

من سائلِ درمانده اَم امّا تو کریمی
اَلمِنَّهُ لِلَّه که گرفتارِ تو هستم

دکمه بازگشت به بالا